گروه علوم اجتماعی-روانشناسی واقتصادزرین شهر

مطالب جامعه شناسی،اقتصادی و روان شناختی

گروه علوم اجتماعی-روانشناسی واقتصادزرین شهر

مطالب جامعه شناسی،اقتصادی و روان شناختی

این سایت متعلق به گروه علوم اجتماعی زرین شهرمی باشد
پیوندها
طبقه بندی موضوعی

۱ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۴ ثبت شده است

1- تحقیق دانش آموز: مهدی وزیری

خدایان المپ یا المپ نشینان
این خدایان 12 تن بودند که پس از سرنگونی تایتانها (Titans خدایان اولیه) به حکومت پرداختند. کوه المپ محل نبرد تایتانها با خدایان دوازده گانه بود و بعدها هم به عنوان محل زندگی خدایان از آن نام برده شد. تمام المپ نشینان به نوعی با یکدیگر نسبت داشتند و بنا به شرایط زمانه هر از گاهی یک یا چند تن از آنها بیشتر مورد توجه قرار میگرفت. برای مثال اگر در زندگی واقعی، همسر حاکم یا شخص قدرتمند منطقه از شخصیت قوی یا خانواده مهمتری بود، خدایان زن و به خصوص هرا (Hera) که خدای مادر بود مورد توجه میگرفت. اگر جنگی در میان بود، معبد خدای جنگ بیشتر مورد توجه قرار میگرفت.

زئوس (Zeus)

زئوس فرزند کرونوس (Cronus)، تایتان بزرگ، بود. او پدرش را سرنگون کرد و بر سر حکومت با برادرانش پوزئیدون (Poseidon) و هادس (Hades) قرعه کشی کردند، زئوس در نتیجه این قرعه کشی به نام بزرگ خدایان شناخته شد، او فرمانروای آسمان و باران و اسلحه اش آذرخش است که آنرا به سمت کسی که او را ناخشنود کرده ، پرتاب میکرده است. یکی از مواردی که او را بسیار خشمگین میکرد دروغگویی و پیمان شکنی بوده است. زئوس هرا (Hera) را به همسری گرفت اما به خاطر داشتن ماجراهای عشقی فراوان شهرت داشته است.

پوزئیدون Poseidon

وزئیدون برادر زئوس است و در قرعه کشی که پس از سرنگونی پدرشان انجام شد، دریا را به دست آورد و به نام خدای دریا شناخته میشود. دریانوردان و ماهیگیران از پرستندگان او به شمار می روند. پوزئیدون با آمفی تریت  Amphitrite که نوه اوسیانوس Oceanus تایتان آبهای به هم پیوسته جهان، ازدواج کرد. اسلحه او یک نیزه سه شاخه است، که میتواند جهان را بلرزاند و هر چیزی را درهم بشکند. او پس از زئوس قدرتمندترین خدا است و طبیعتی ستیزه جو و حریص دارد، به همین برای به دست آوردن شهرهای خدایان دیگر، با آنها درگیر میشده است.

هادس Hades

هادس، در قرعه کشی با برادرانش، بدترین سهم را برنده شد و آن جهان زیرزمین یا دنیای مردگان است. از آنجایی که رعایای هادس را مردگان تشکیل میدادند، او به کسانی که موجب افزایش جمعیت سرزمینش میشدند بسیار علاقه داشت. مانند ارینی ها Erinnyes یا خشم و ناامیدی، که کارشان تعقیب گناهکاران و سوق دادن آنها به سمت خودکشی بود. هادس به دلیل حکومت بر زیرزمین، صاحب معادن زیرزمینی هم بود و خدای پروت هم به شمار می رفت. همسر او پرسفونه بود که توسط هادس ربوده شده بود. هادس خدای جهان مردگان بود اما خدای مرگ نبود، تاناتوس Thanatos خدای مرگ بود.

2- تحقیق دانش آموز: حسین حقیقی مقدم

علت پیشرفته نبودن جوامع اسلامی

ظهور اسلام در حجاز و تربیت انسانهای فرهیخته در مکتب پیامبر(صلی الله علیه وآله) و اهلبیت آن حضرت(علیهم السلام) خورشید اسلامی در فراسوی مرزهای جغرافیایی و فکری پرتو افکند که به تمدن و فرهنگ اسلامی انجامید.

این تمدن درخشان تمام تمدنها را تحت تأثیر قرار داد و بدین ترتیب «عصر طلایی تمدن اسلامی» شکل گرفت.

انحرافی که در آغازینِ راه به وجود آمده بود آثار خود را بروز داد; از جمله توقف رشد و گسترش تمدن اسلامی که به مرور زمان به تجزیهی امپراطوری بزرگ اسلامی و ایجاد فاصله و اختلاف در یکپارچگی جهان اسلام انجامید. نتیجهی این روند، زمینهی رشد و بالندگی علوم را از بین برد و جای آن را به حضور استعمار و فراهم شدن علل عقبماندگی جوامع اسلامی داد که در توسط حجة الاسلام حسنلو به بررسی برخی از ریشه‌ها و زمینههای جبران آن پرداخته شده است.

آیا تاریخ اسلام تاکنون جوامع پیشرفته داشته است؟

بیتردید مسلمین دوران عظمت و افتخار اعجابآوری را پشت سرگذاشتهاند، نه از آن جهت که در برههای از زمان حکمران جهان بودهاند و به قول مرحوم ادیب الممالک فراهانی «از پادشهان باج و از دریا امواج گرفتهاند»; زیرا جهانْ حکمرانان و فاتحان بسیاری به خود دیده است که چند صباحی، به زور، خود را بر دیگران تحمیل کرده و مانند کف روی آب محو و نابود شدهاند; بلکه از آن جهت که نهضت و تحولی در پهنهی گیتی به وجود آوردند و تمدنی عظیم و باشکوه بنا کردند که چندین قرن مشعلدار بشر بود و اکنون نیز یکی از حلقههای درخشان تمدن بشر به شمار میرود و تاریخ تمدن به داشتن آن به خود میبالد. مسلمین قرنها در علوم و صنایع و فلسفه و هنر و اخلاق و نظامهای عالی اجتماعی بر همهی جهانیان تفوق داشتند و دیگران از خرمن فیض آنها توشه میگرفتند، تمدن عظیم و حیرتانگیز جدید اروپایی که چشمها را خیره و عقلها را حیران کرده است و امروز بر سراسر جهان سیطره دارد، به اقرار و اعتراف محققان بیغرض غربی، بیش از هر چیز دیگر، از تمدن باشکوه اسلامی مایه گرفته است.

گوستاو لوبون میگوید: «بعضیها (از اروپاییان) عار دارند اقرار کنند که یک قوم کافر و ملحدی (یعنی مسلمانان) سبب شده اروپای مسیحی از حال توحش و جهالت خارج گردد و لذا آن را مکتوم نگاه میدارند، ولی این نظر به درجهای بیاساس و تأسف آور است که به آسانی میتوان آن را رد نمود.

نفوذ اخلاقی همین (مسلمانان) آن اقوام وحشی اروپا را که سلطنت روم را زیر و زبر نمودند، داخل در طریق (بشریت) نمود و نیز نفوذ عقلانی آنان دروازهی علوم و فنون و فلسفه را که از آن به کلی بیخبر بودند به روی آنان باز کرد و تا ششصد سال استاد ما اروپائیان بودند».برای پیشرفت و انتقال یک فرهنگ و علم و انقلاب فرهنگی و علمی 600 سال، فرصت خیلی خوبی است که یک بلوک و یک منطقه با تکیه به این ارتزاق فرهنگی، خود را بازیافته و به ترقی برسد تا جایی که امروز چنین تمدن و تکنولوژی و صنعتی را به رخ جهانیان بکشد. تمدن فعلی اروپا با زیرساختهای اسلامی تا بدین حد رشد و ترقی نموده است.

دانشمندان غرب میگویند: «پیدایش و اضمحلال تمدن اسلامی از حوادث بزرگ تاریخ است. اسلام طی پنجقرن(81ـ597 هـ/700 ـ 1200 م) از لحاظ نیرو و نظم و بسط قلمرو و اخلاقِ نیک و تکامل سطح زندگی و قوانین منصفانه (عادلانه)ی انسانی و... (احترام به عقاید و افکار دیگران) و ادبیات و تحقیق علمی پیشاهنگ جهان بود.»

و «دنیای اسلام در جهان مسیحی نفوذهای گوناگون داشت. اروپا از دیار اسلام غذاها و شربتها و دارو و درمان، اسلحه ونشانههای خانوادگی، سلیقه و ذوق هنری، ابزار و رسوم صنعت و تجارت و قوانین و رسوم دریانوردی را فراگرفت. و غالباً لغات آن را نیز از مسلمانان اقتباس کرد... علمای (مسلمان اعم از فارس و عرب و ترک و سایر قومیتها) ریاضیات و طبیعیات و شیمی و هیئت را حفظ کردند و به کمال رسانیدند و به اروپا منتقل کردند... ابن سینا و ابن رشد دو فیلسوف و طبیب بزرگ اسلامی، از مشرق بر فلاسفهی مدرسی اروپا پرتو افکندند و صلاحیتشان چون یونانیان مورد اعتماد بود... . این نفوذ اسلامی از راه بازرگانی و جنگهای صلیبی و ترجمهی هزاران کتاب از عربی به لاتین و مسافرت دانشورانی از قبیل گربرت و ارلاردبایی و مایکل اسکات و... به اندلس انجام میگرفت. این، اعتراف به عظمت دانش در جهان اسلام است که از اروپا برای تحصیل به جهان اسلام دانشجویان زیادی اعزام میشدند و علوم مختلف را فرامیگرفتند... تنها به دورانهای طلایی، یک جامعه میتوانسته در مدتی کوتاه این همه مردان معروف در زمینهی سیاست و تعلیم و ادبیات لغت و جغرافیا و تاریخ و ریاضیات و هیئت و شیمی و فلسفه و طب و مانند آنها، که در چهار قرن اسلام بوده‌اند، بوجود آورد».

پزشکان اسلامی پانصد سال تمام علمدار طب در جهان بودند. فیلسوفان اسلامی مؤلفات بسیار ارزشمندی را برای پیشرفت علم طب به کار گرفتهاند و تأسیس بیمارستانها و مراکز درمانی و بهداشتی در شهرهای مختلف و مراقبت از بیماران و دادن داروی رایگان به آنها و انجام اعمال جراحی دربارهی بیماریهای مختلف از جمله کارهایی بود که ترقی و پیشرفت جوامع اسلامی را به رخ جهانگردان میکشاند.

مسیحیان قرنها شاهد بودند که مسلمانان پیوسته ولایتهای مسیحی را یکی پس از دیگری میگرفتند و اقوام مسیحی را پیاپی به قلمرو نفوذ خود میبردند...، نتیجه این تصادم کاملاً به سود جهان غرب بود; چون مغرب زمین در جنگهای صلیبی شکست خورد ولی در جنگ (فرهنگی) پیروز شد و علوم مسلمانان را فرا گرفت و وارث علم و صنعت شد. در عوض، جهان اسلام پس از آن که آفریننده‌ی این همه علوم و مبتکر آن بود، با هجوم مغول و درگیریهای داخلی و انقراض تمدنها در تاریکی نادانی و نداری گرفتار شد، در صورتی که مغرب زمینِ شکست‌خورده که از کوششهای مداوم، تجربه آموخته و شکستها را از یاد برده بود، عطش علم و علاقه به ترقی را از دشمنان فراگرفت و میدانهای عقل را پیمود... و با سربلندی به دوران رنسانس قدم نهاد.

تمدن اسلام و جوامع اسلامی از سال 81 ـ 597 ق/700 ـ 1200 م دارای اوج تعالی و پیشرفت و ترقی در انواع علوم و فنون بود. علوم تجربی اعم از پزشکی و شیمی و فیزیک و زمینشناسی، زیستشناسی و گیاهشناسی در اوج خود بود و بزرگترین دانشمندان و مبدعان این علم در گسترهی جهان اسلام به تدریس و تألیف و تحقیق در این علوم اشتغال داشتند و آثار سترگی را به عرصهی تمدن عرضه میداشتند و این دانشهای گستردهی مبنایی را به تمام همسایگان و جویندگان دانش که از هر سرزمینی به حضور آنها میرسیدند میآموختند. خصوصاً از کشورهای اروپایی دانشجویان زیادی در اندلس اسلامی و بغداد و ری و... به تحصیل علوم و فنون مختلف اشتغال داشتند. جهان غرب در این دورهی درخشان، اسلامی گرفتار اندیشه‌ی قرون وسطی و توحش و جزماندیشی کلیسا و کاملاً عاری از تعقل و تفنن بود; برعکس، در جهان اسلام دانشمندان کمنظیری چون ابنسینا، خوارزمی، فارابی، محمد بن زکریای رازی، ابوریحان بیرونی، حکیم عمر خیام، ابن خلدون، و کندی و... بدون هیچ محدودیتی به ترویج دانش در جهان اشتغال داشتند و از سوی حاکمان اسلامی تشویق میشدند. در علومی نظیر علوم انسانی در شاخه‌های جامع‌هشناسی، روانشناسی، ادبیات، فقه، تاریخ، جغرافیا و... بهترین دانشمندان ظهور کردند; ادریسی و یاقوت حموی و بیرونی از جغرافیدانان بزرگ و دارای تألیفات زیادی در علوم مختلف بودهاند.

ادبیات در این دوره در شرق (جهان اسلام) در اوج فصاحت و بلاغت و زیبایی بود و شاعران و ادیبان این دوره در طول تاریخ کمنظیر بودند; شاعرانی چون فردوسی، رودکی، غزنوی، سنایی، خاقانی، جامی، مولوی، سعدی، حافظ، و شعرایی که در قلمرو اسلام اشعاری به زبان عربی میسرودند.

در این دوره مورخان کمنظیری چون ابن اسحق، ابن هشام، طبری، مسعودی، ابن ندیم، دینوری، یعقوبی و... به بهترین شیوه به نگارش پرداختند. آنها علاوه بر ثبت تاریخ، در علومی نظیر نجوم و ادبیات مهارت داشتند که در زیبانگاری آثارشان مؤثر بود.

در علوم عقلی، اعم از فلسفه، ریاضیات، هندسه، موسیقی، هنر، نقاشی و مجسمهسازی، جهان اسلام در اوج ترقی و برای جهان غرب الهامبخش بود. خیام و خوارزمی از جمله ریاضیدانان جهان اسلام بودند.

در علم فیزیک و شیمی ابن هیثم بزرگترین فیزیکدان (نورشناس)، و جابر بن حیان، بزرگترین شیمیدان این دوران بودند.

شهرهای کشورهای اسلامی آباد و با معماری‌های زیبا مزین و با ساختمان‌های مجلل و شیک، نمایی دیدنی و باشکوه از امپراطوری اسلامی را به رخ غربیان میکشید و آنها همواره آرزو میکردند که در شهرهای اسلامی به سیاحت بپردازند و در همین راستا بود که افرادی مثل مارکوپولو و... در شهرهای امپراطوری بزرگ اسلامی به سیر و سیاحت میپرداختند و سفرنامه مینوشتند و از بین دانشمندان اسلامی نیز افرادی چون ناصر خسرو و ابن بطوطه و سعدی ومقدسی بدین کار پرداخته و گزارشهای زیبا از اوضاع شهرهای اسلامی دادهاند که همگی نشاندهنده‌ی رونق دانش معماری و مهندسی و عمران و آبادی شهرهای اسلامی است. مدارس علمی و دینی و مساجدی که در کنار آنها کتابخانه‌های عظیم با معماری زیبای اسلامی ساخته میشد، یکی از مظاهر پیشرفت جوامع اسلامی است که غربیان در ساختن مراکز علمی خود اقتباس نمودند و کالج‌هایی به شکل مدارس دینی جهان اسلام ساختند.

از لحاظ اقتصادی و کشاورزی و دامداری نیز جوامع اسلامی مولّد و صادرکننده‌ی محصولات فراوانی بودند و تکنولوژی کشاورزی و فنآوری را از طریق اسپانیا به اروپای شرقی و غرب و اروپای مرکزی انتقال میدادند. اسپانیای اسلامی، کشت برنج، گندم سیاه، نیشکر، انار، پنبه، اسفناج، مارچوبه، موز، گیلاس، پرتقال، لیمو، به، گریپ فروت، هلو، خرما، انجیر، توتفرنگی و زنجبیل را از آسیای کشورهای اسلامی فراگرفت و این همه را به اروپای مسیحی آموخت. باغداری، و ایجاد تاکستانها و گلکاری و پرورش دام و طیور در تمام جهان اسلام از رونق چشمگیری برخوردار بود که اقتصاد کشورهای اسلامی را در بالاترین درجهی رشد نشان میداد.

استخراج معادن طلا و نقره، روی، مس، آهن و سرب، زاج، گوگرد و جیوه نیز در رونق اقتصادی بسیار مؤثر بود. بافت قالیها، پرده‌های زربفت، پارچه‌های ابریشمی، شال و انواع پارچه‌های نخی و پشمی و لباسهای رنگارنگ در کارخانه‌های جهان اسلام رواج داشت و اروپای مسیحی از این جهت کاملاً وابسته به جهان اسلام بود.

صنعت کاغذسازی را اولین بار جوامع اسلامی آغاز کردند. نخستین کارگاه کاغذسازی، در قلمرو اسلام، به سال 178 هـ،/794 م در بغداد به دست فضل بن یحیی، وزیر هارون الرشید گشوده شد، آنگاه مسلمین آن را به سیسیل و اسپانیا بردند و از آنجا به ایتالیا و فرانسه رسید. این اختراع به هر جا رسید تألیف کتاب را آسان کرد و در ماندگاری و آموزش علوم تحولی بزرگ پدید آورد و استنساخ کتب نیز پس از رواج کاغذ رونق یافت. در بیشتر شهرها نیز کتابخانههای عمومی تأسیس شده بود که تعداد زیادی کتاب داشت و درهای آن به سوی طالبان علوم باز بود. در کتابخانهها کاغذ نیز برای مطالعه‌کنندگان مهیا بود که یادداشت میکردند.

بیت‌الحکمه اولین کتابخانه‌ی عمومی در جهان اسلام بود. در قرطبه و قاهره نیز کتابخانههای بزرگ تأسیس شد. علاوه بر وجود کتابخانه‌های عمومی، کتابخانه‌های خصوصی نیز در جهان اسلام فراوان بود; مانند کتابخانه‌ی «دارالعلم شاپور» در بغداد، کتابخانه‌ی صاحب بن عباد (385 م) که بالغ بر 117 هزار مجلد کتاب در آن وجود داشت. در بخارا در عصر سامانیان کتابخانه‌های بزرگ و کمنظیر از طرف نوح سامانی در اختیار ابن سینا قرار داشت و در عربستان، المؤید کتابخانه‌ی صد هزار جلدی داشت و در شیراز عضدالدوله دیلمی کتابخانهای عظیم بنا کرده بود و در ری، هرات، سمرقند و تاشکند کتابخانه‌هایی بزرگ تأسیس شده بود، و سید مرتضی سیصد هزار جلد در کتابخانه‌ی تخصصی خود کتاب داشت; شیخ طوسی نیز مثل او کتابخانه‌های عظیمی داشت که حاوی هزاران مجلد کتاب بود;[21] و هزاران کتابخانه در منطقهی بینالنهرین و کشورهای اسلامی وجود داشت که حاکی از رونق علم در جوامع اسلامی است.[22]

مدارس و دانشگاههای بزرگ جهان اسلام نیز از پیشرفت جوامع اسلامی حکایت میکند. جهان مسیحیت و کشورهای اروپایی از مدارس جهان اسلام تقلید و در شهرهای خود اقدام به تأسیس آن میکردند و در آنها علوم رایج در مدارس و دانشگاههای اسلامی را براساس ترجمه‌ی کتابها و توسط استادان تعلیمدیده در جهان اسلام تدریس میکردند.

براساس اعتراف دانشمندان منصف غرب، جهان اسلام دارای جوامع پیشرفته و در تمام علوم پیشتاز بود و رهبری جهان را به مدت هفت قرن بر دوش داشت که البته همه‌ی این پیشرفتها را مرهون آیات قرآن و کلام پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله)میدانند که مسلمین را به آموزش علم و به تفاهم و وحدت فرامیخواند.

عوامل عقب ماندگی جوامع اسلامی چیست؟

عقبماندگی، یعنی فقدان توسعه و رفاه و فنآوری و زمینه‌های آن در یک جامعه و بازماندن از تحول و پیشرفت‌های باشتاب در جهان که از لحاظ صنعت، اقتصاد و رفاه اجتماعی به سرعت در حرکت است.

کشورها را بر اساس پیشرفت اقتصادی آنها به چند دسته تقسیم میکنند: فقیر یا جهان سوم، پیشرفته‌ی صنعتی و در حال توسعه.

توسعه چیست؟ توسعه یعنی گسترش و بسط صنعت و فنآوری و تولید علم و... آنچه به عنوان تمدن معاصر غرب شناخته میشود، ترکیبی است از مناسبات سرمایه‌داری، رشد علوم و فلسفه‌ی عقلی، انقلاب صنعتی، ملیتگرایی ملت و دولت و شهرنشینی، دموکراسی سیاسی دولتِ مدرنِ انتخابی و قانون، جامعه‌ی مدنی، رعایت حقوق بشر و حقوق مدنی و شهروندی و... برای توسعه و پیشرفت عواملی ذکر شده است که همان عوامل اصلیترین موانع توسعه نیز قلمداد شده‌اند.

برخی علت اصلی توسعه را فرهنگ میدانند و با مطرح کردن نظریه‌ی جامعه‌شناسی نخبه‌کشی، فقدان فرهنگ در جوامع را، علت دفع نخبگان و نابودی آنها دانسته‌اند; مثلاً در عصر قاجار، دو تن از نخبگان بزرگ و متفکران کم نظیر تاریخ ایران، یعنی قائم مقام فراهانی سیدالوزراء و میرزا تقی خان امیرکبیر به خاطر فقدان فرهنگ در جامعه و عدم پذیرش تفکر والای آنها به قتل رسیدند.

نظریه‌ی دوم، توسعه را منوط به علم و تولید علمی میداند و علم را مهمترین عنصر پیشرفت و توسعه برمیشمرد. براساس این نظریه، زمینه‌ی پیدایش دانشمندان باید ایجاد شود تا علم که آغاز توسعه است تولید گردد. این نظر علت عقب ماندگی را در افول علم میداند.

نظریه‌ی سوم درباره‌ی فرآیند توسعه و اصل اساسی آن، بر ارزشهای انسانی و نقش شخصیت و روانشناسی اجتماعی تکیه دارد. این نظریه، شرط توسعه‌ی جامعه را وجود ارزشهای نوین و اخلاق انسانی و خلاقیت و نوآوری فردی و اجتماعی میداند و معتقد است که در جوامع پیشرفته انسانها ارزشهایی را باور دارند که سازندهی مناسبات رشد است; اینگونه انسانها که صاحب انگیزه‌ی پیشرفت و خلاقیت و ابداعگری هستند، در جوامع عقبمانده کمیاباند.

برای رسیدن به پاسخ قانع کننده، ضروری است که ما به اجمال یا به تفصیل از تاریخ و گذشته‌ی کشورهای اسلامی آگاه باشیم. در این راستا علاوه بر آگاهی کامل از تاریخ آنها، لازم است به هر یک از عناصر اساسی توسعه نیز توجه داشته باشیم; و بدانیم که شاخص توسعه در این کشورها، که اکنون ما به عنوان کشورهای اسلامی میشناسیم، چه بوده و نمودار پیشرفت آنها در زمان قبول اسلام چه مقدار بوده و بعد از اسلام نیز چه روندی داشته است؟ و همچنین لازم است وضع کشورهای توسعه‌یافته و پیشرفته‌ی امروز را نیز در آن محدودهی زمانی مشخص کنیم و با کشورهای اسلامی مقایسه و علت سبقت و زمان سبقت آنها را از کشورهای اسلامی بررسی کنیم و در این میان باید به سؤالاتی پاسخ دهیم:

آیا اسلام عامل عقب ماندگی کشورهای اسلامی بوده است؟ آیا ادیان دیگر سامی، مثل یهود و مسیحیت و دین ایرانیان (زرتشت) از نظر محتوا با اسلام تفاوت دارند؟ آیا محتوای این ادیان سبب پیشرفت جامعه بوده، یا برعکس، پیشرفت جوامع بطن ادیان را دگرگون نموده است؟ و قبل از اسلام، کشورهایی که در اقلیم جغرافیای اسلام قرار گرفته‌اند چه وضعی داشته‌اند؟

اسلام در مکه ظهور کرد و در زادگاه پرسابقه‌ترین تمدنه‌ای تاریخی بشر (ایران و بین النهرین و بخشهایی از روم) پرورش یافت و بالنده شد. محل ظهور اسلام عربستان بود و اقوام آن تمدن چندان درخشانی نداشتند و دارای زندگی اجتماعی قبیله‌ای و عشیرهای بودند و زندگی شهری و مترقی و مدنی را به دیده‌ی تحقیر مینگریستند. بخش نخست رشد اسلام در منطقه‌ی حاصلخیز و کشاورزی و بخش دوم در منطقه‌ی دامداری و بخش سوم به عنوان اهرم ایجاد یگانگی دینی و وحدت قومی و ساختار قدرت متمرکز سیاسی بود. این سه بخش مهم از دستاوردهای اساسی اقتصادی و سیاسی در اسلام بود که در منطقه‌ی خاورمیانه به دست آمد. سرزمین بین النهرین نزدیک به 3000 سال پیش از میلاد مسیح در برگیرنده‌ی تمدن‌هایی بود و اقوام مختلف را در یک جامعه جمع میکرد و خط و نوشتار از آنجا آغاز شده و ادیان در آنجا ظهور کرده بودند. از جمله تمدنهای این ناحیه (عراق کنونی) که تمدن سومری را در بردارد، تمدن دینی است.

اسلام با فتح ایران و بخشهایی از امپراطوری روم که به مراتب متمدن‌تر از عربستان بودند بالنده شد و رشد نمود و به عنوان یک ابرقدرت مطرح شد و تمام ادیان تحت‌الشعاع آن قرار گرفتند و عرب جاهلی به برکت اسلام برتری یافت و تفرقه و پراکندگی و قومیت‌ها و قبیله‌گرایی از بین رفت. در سایه‌ی این وحدت زمینه‌های رشد و پیشرفت از هر لحاظ در جهان اسلام به وجود آمد.

اما موارد زیر را میتوان به عنوان موانع رشد برشمرد:

1. ایجاد حکومتهای موروثی در جهان اسلام و فقدان زمینه‌های مناسب برای عملی شدن اسلام واقعی; در زمان حیات و پس از رحلت پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) جز اندک زمانی، هرگز به اسلام عمل نشد، بلکه اسلام به عنوان ابزاری برای کشورگشایی و قدرت‌طلبی مطرح گردید. بنی‌امیه و بنی‌عباس هرگز درصدد نشر اسلام و آگاهی دادن و رشد و توسعه‌ی فرهنگ اسلامی برنیامدند.

2. فقدان وحدت و ثبات لازم برای پیشرفت در جهان اسلام.در حقیقت دین ابزار توجیه سیاست‌های قدرتمندان و حکومت‌ها شد.

بندیکس معتقد است که اسلام، همانند لوتریسم مسیحی، قربانی دیکتاتوری حکومتی شد و دین ابزار و دست‌آویزی برای مالاندوزی قدرتمندان دینی قرار گرفت و اعراب به خاطر ثروت‌های کشورها آنها را مورد هجوم قرار میدادند و هیچ یک ازفتوحات زمان امویان (که مخالفان اصلی پیامبر در دوران آغاز نبوت بودند) برای گسترش

فرهنگ اسلامی نبود و بر اساس ارزشهای اسلام و اصول اسلامی انجام نگرفت، بلکه برای دست یافتن به غنایم سرشار و زمینها و اسیران جنگی بود. نتیجه‌ی این دیکتاتوری‌ها در قلمرو اسلام، استمرار جنگ و خونریزی بود که مانع پیشرفت شد و هرگز نمیتوان اینها را به حساب اسلام گذاشت. (چون تولید علم و فرهنگ سازی و قدرت نوآوری و ابتکار، همیشه در بستر صلح و آرامش امکانپذیر است، نه در گرو جنگ و ستیز).

3. فراموش شدن پیام انقلابی و اصلاحی اسلام که در زمان پیامبر شکل گرفته بود. دین که اهرم اهداف اصلی، چون وحدت، عدالت، فرهنگ و علمخواهی و طلب علم و... بود از مسیر خود خارج شد و در طول 14 قرن تمام، حکومت‌های موجود عملاً حامی اسلام و حامل پیام و فرهنگ اسلامی نبودند; بنابراین، درست نیست که بپنداریم فرهنگ حقیقی اسلام ارائه شده و نتوانسته است موفقیتی کسب کند.

4. ظهور پدیده‌هایی مثل قومیت، ملیت (ناسیونالیستی) و نژادگرایی که از عوامل تجزیه‌ی قدرت واحد اسلامی بود.

5. ناهمگونی برخوردها در برابر تهاجمات و پیدایش جنگهای صلیبی که برای جهان غرب فواید و برای جهان اسلام زیانهای سنگینی را به بار آورده بود.

6. برداشت جزم‌اندیشانه و ایستا از دین و تلاش برای انطباق معیار و ارزش متحول جامعه با سنت‌های گذشته و عدم حرکت با زمان و پیشرفتهای آن; این عامل، عقب ماندگی را به صورت پدیدهای همیشگی در جهان اسلام درآورده است. معصومان(علیهم السلام)همیشه بر انطباق و حرکت با زمان تأکید نموده‌اند و تأثیر زمان و مکان یکی از مباحث فقهی مهم شیعه است; ولی اکثریت جهان اسلام، خصوصاً در دوره‌ی خلفای اموی، عباسی و عثمانی به خاطر محرومیت از اندیشه‌ی امامت در این گرفتاری بوده‌اند.

7. از علل مهم عقب ماندگی جوامع اسلامی، استمرار استبداد در طول تاریخ بوده است. در ایران، تا وقوع انقلاب مشروطه و در نهایت، انقلاب اسلامی، این پدیده‌ی شوم سایه‌ی تاریکی بر تاریخ افکنده بود.

8. وجود جنگهای مستمر. در جهان اسلام، بعد از پیامبر(صلی الله علیه وآله) وحدت و پیشرفت جای خود را به نفاق و خونریزی داد و تاکنون این روند استمرار دارد. در ایران، جنگهای دوره‌ی غزنویان، سلجوقیان و خوارزمشاهیان و مغولان، تیمور و جنگهای داخلی قدرتطلبانه، جنگهای فرقه‌ای و قومی و کتابسوزی‌ها و ویران کردن مظاهر تمدن اسلام و ارزشهای دینی که انرژی و نیروی فکری و جسمی را تلف کرده و امنیت و رفاه و آسایش را که بنیان تفکر و تولید علم است، از بین برده بود بزرگترین مانع ترقی و پیشرفت بود.

9. یکی از عوامل نوظهور و مهمترین عامل عقب‌ماندگی ایران، پیدایش استعمار بود.

در مقابل، کشورهای عقب مانده‌ کشورهای صنعتی غرب قرار گرفته‌اند که در ثروت غوطه‌ورند; اما باید گفت که این ثروت مایه‌ی افتضاح و ننگ است; زیرا از خون بردگان تغذیه نموده و با غارت و چپاول منابع زیرزمینی کشورهای عقبمانده فراهم شده است. تنعم و پیشرفت اروپاییان با جان کندن سیاهان، اعراب، هندیان و زردپوستان و سایر ملل (استعمارزده) به دست آمده و ما تصمیم داریم که این را فراموش نکنیم.

استعمار با طرح تجزیه‌ی امپراطوری عثمانی و ایجاد مرزهای مصنوعی بین کشورهای اسلامی، از جمله کشورهای خاورمیانه، و به وجود آوردن دولتهای دست نشانده در عراق، لبنان، مصر، عربستان، و اردن و ایجاد اسراییل، زمینه‌های درگیری و جنگ را در میان کشورهای اسلامی فراهم و عقبماندگی را پایدار نموده است در هر زمانی بهانه‌ی نزاع و درگیری در این منطقه وجود دارد. استمرار استیلای استبداد با حمایت استعمار، حافظ منافع استعمارگران و عامل دوام عقبماندگی در کشورهای استعمارزده است.

آنچه درباره‌ی استعمار از آغاز تا عصر حاضر لازم است بدانیم این است که استعمار با گذشت زمان و پیدایش ابزار وسیع ارتباطی با سرعت نوری، شکله‌ای بسیار پیچیده‌ای به خود میگیرد و علاوه بر تغییر فرهنگ کشورهای عقبمانده آنها را شدیداً به مواد و تولیدات استعماری خود وابسته میسازد و با غارت مواد اولیه‌ی آنها، خصوصاً نفت و معادن دیگر و ربودن مغزها و نخبگان کشورهای اسلامی، سه عنصر اساسی و ضروری توسعه (فرهنگ، ثروت و تفکر) را در این کشورها در معرض نابودی قرار میدهد.

اقتصاد مایه قوام جامعه

براساس آموزه های قرآنی، اقتصاد به معنای مدیریت تولید، توزیع و مصرف ثروت و دانش دخل و خرج و هزینه، از اهمیت و جایگاه مهم و اساسی برخوردار است چرا که اقتصاد و ثروت، مایه قوام جامعه است. (نساء، آیه 5) این قوام بودن سرمایه و ثروت برای جامعه به این معناست که یکی از ستون های اصلی جامعه راتشکیل می دهد؛ چرا که جامعه به مجموعه ای از افراد انسانی گفته می شود که به هدف دست یابی به امنیت ، آرامش و آسایش در کنار هم گرد آمده اند و هر یک با گذشت از برخی از حقوق و اتخاذ نقشی اجتماعی، مسئولیتی را به عهده می گیرد تا این مهم و اهداف تحقق یابد.

بنابراین، آسایش و نوعی از آرامش و امنیت در سایه اقتصاد و ثروت به دست می آید. از این رو هر جامعه ای ماموریت اصلی خود را تامین این اهداف می داند و اگر جامعه ای ناتوان از تامین این اهداف باشد از مشروعیت خارج شده و همگرایی و همدلی به واگرایی و گریز از همدیگر تبدیل شده و جامعه فرو می پاشد؛ زیرا اگر جامعه نتواند ماموریت و رسالت خود را انجام دهد، انگیزه ای برای همگرایی و بقا در جامعه به عنوان عضو و شهروند وجود ندارد و شخص خواستار خروج از تابعیت، اقامت و شهروندی شده و به جا و جامعه دیگر منتقل شده و به تابعیت و اقامت آن جامعه درمی آید. این گونه است که هجرت و تابعیت مجدد در جوامع بشری شکل می گیرد.

خداوند  اقتصاد و ثروت را نعمت الهی و نشانه ای از عنایت و توجه خداوند معرفی می کند و به ارزشی بودن اقتصاد و ثروت از این جهت توجه می دهد.

همین مسئله قوام و ستون بودن اقتصاد در جوامع بشری است که قرآن بر آن تاکید می کند و با اشاره به این جایگاه بر اهمیت اقتصاد تاکید کرده و به افراد جامعه اجازه نمی دهد تا ثروت را در دست سفیهان و نابخردان قرار دهد؛ زیرا این عمل موجب از میان رفتن ثروت و سرمایه جامعه و کاهش قدرت تامین و تحقق اهداف می شود.

هرگونه فساد در اعتقادات انسانها و اقتصاد می تواند دسترسی به سعادت انسانی را با مشکل مواجه سازد. (نساء، آیه5)

ویژگی‌های اقتصاد در جامعه اسوه‌ی اسلامی

مکتب اقتصادی اسلام، در صدد تامین اهداف فراوانی است که برخی از آنها اخلاقی و برخی دیگر اجتماعی است، در این جا به بعضی از آن اهداف که دارای اهمیت بیشتری است، اشاره می شود:

1. حاکمیت سیاسی اسلام

2. تحکیم ارزش های معنوی و اخلاقی

3. برپایی عدالت اجتماعی

4. عدم وابستگی اقتصادی

5. خودکفایی و اقتدار اقتصادی

6. توسعه و رشد

7. رفاه عمومی

اهداف مذکور همه در عرض هم نیستند بلکه برخی از آنها با حفظ برخی دیگر هدف قرار می گیرند، مثلا سه هدف آخر به این شرط مطلوب اند که لطمه ای به چهار هدف اول نزنند. دو هدف اول، به نظر می رسد که اقتصادی نیستند، ولی جزء اهداف اقتصادی اسلامی گنجانده شده اند، زیرا، در احکام اسلام، این اهداف جدا از یکدیگر مطرح نشده اند و جدا کردن آنها جزء اهداف وظایف سازمان های اقتصادی نیستند و از وظایف سایر سازمان های اجتماعی سیاسی اسلام می باشند، در صورتی که این گونه نیست، مثلا، درباره زکات، در عین این که هدف از آن توازن اقتصادی و تعدیل در خلال رفتارهای اقتصادی در نظر گرفته شده اند. موارد ذکر شده، به جز این که خود، اهداف مکتب اقتصادی اسلام را شکل می دهند، هر یک از آنها در بسیاری از موارد، به عنوان محدودیت برای اهداف دیگر و یا ابزاری برای رسیدن به اهدافی مثل رفاه عمومی است و گاهی تحقق آن ارزش ها در جامعه، ابزاری برای رسیدن به سایر اهداف است. نکته دیگری که باید به آن توجه داشت، این است که در این مبحث، نظر به مکتب اقتصادی اسلام است، که در این جا از آن بحث نخواهیم کرد و به توضیح اهداف اقتصادی ذکر شده می پردازیم.

10- حاکمیت سیاسی اسلام:

در اقتصاد اسلامی، سعی در حفظ حاکمیت سیاسی اسلام در روابط با بیگانگان است، زیرا در روابط خارجی، مناسبات اقتصادی و سیاسی بسیار به هم پیوسته اند، هم اکنون وابستگی سیاسی بسیاری از کشورهای جهان سوم در اثر وابستگی اقتصادی آنهاست، به این سبب یکی از اهداف اقتصاد اسلامی، حفظ حاکمیت سیاسی اسلام است.

در روایتی از پیامبر اکرم (ص) آمده است: «الاسلام یعلوا و لا یعلی علیه، اسلام برتر است و چیزی بر آن برتری ندارد». (تذکره الفقها، ج1، ص 446)، بنابراین در مناسبات سیاسی نیز باید برتری اسلام و مسلمین مراعات گردد. قرآن کریم می فرماید: «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه و من رباط الخیل ترهبون به عدو الله و عدوکم ... برای مقابل با دشمنان تا آنجا که می توانید نیرو و اسبهای بسته و آماده فراهم کنید تا به این وسیله دشمن خدا و دشمن خویش را بترسانید.» (انفال/60).

هم چنین قرآن کریم می فرماید: «ولن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا. خداوند برای کافران بر مومنان راه تسلطی قرار نداده است». (نساء/141)

2- تحکیم ارزش های معنوی و اخلاقی:

اسلام در رسیدن به همه اهداف اقتصادیش از قبیل، زدودن فقر، ایجاد رفاه و اجرای عدالت، از چهارچوب ارزش های اخلاقی، خارج نمی شود. زیرا تحقق این ارزش ها همراه با پیاده شدن اقتصاد اسلامی از اهداف مکتب اسلام است. این از اهدافی است که هم افراد باید مراعات کنند و هم دولت باید در تحقق آن بکوشد. کسی حق ندارد از راههای حرام کسب درآمد کند یا با اکراه، طرف مقابل را به معامله ای وادار نماید. قرآن می فرماید: «یا ایها الذین أمنوا لا تاکلوا اموالکم بینکم بالباطل الا ان تکون تجاره عن تراض منکم ... ای کسانی که ایمان آورده اید اموالتان را در میان خود به باطل نخورید مگر این که داد و ستدی از روی رضایت شما باشد». (نساء/29)

در اسلام پرداخت زکات و خمس عبادتی است که فرد با رضایت کامل به آن اقدام می کند. به علاوه، قرآن گرفتن زکات را وسیله پاک شدن و تزکیه پرداخت کننده به شمار می آورد. «خذ من اموالهم صدقه تطهرهم و تزکیهم بها... از اموال آنان زکات بگیر و بدین وسیله آنان را پاک و تزکیه کن» (توبه/103). هم چنین به انفال کنندگان سفارش می کند که از بهترین اموال خود انفاق کنید تا به «نیکی» دست یابید . « لن تنالوا البر حتی تنفقوا مما تحبون. هرگز به نیکی نمی رسید، مگر آنکه از آن چه که دوست دارید، انفاق کنید» . (آل عمران/92)

3- برپایی عدالت اجتماعی:

عدالت اجتماعی در بعد اقتصادی از نظر اسلام با تامین زندگی متوسط اجتماعی برای فقرا و جلوگیری از انباشته شدن بیش از حد ثروت در دست اغنیا تحقق می یابد. از آنجا که عدالت اجتماعی به صورت جداگانه مورد بحث قرار گرفته است در مورد این موضوع بیش از این توضیح نمی دهیم.

4- خودکفایی و اقتدار اقتصادی:

مقصود از خود کفایی این است که جامعه بتواند نیازمندیهای خود را در حد بالایی از رفاه تولید کند و ناگزیر به وارد کردن کالا از خارج نباشد. البته ممکن است ترجیح دهد بعضی از نیازهای خود را از خارج تامین کند، به این سبب که هزینه تهیه آن در داخل بیشتر می شود و با وارد کردن آنها، این جامعه می تواند امکانات خود را در راه مفیدتری به کار گیرد. در این صورت با خودکفایی ناسازگار نیست، زیرا جامعه قدرت لازم برای تولید آن کالا در دارد. در این تعریف، بیان شده که جامعه ای که توانایی تامین نیازمندی های خود را در سطح عالی رفاه داشته باشد، خودکفاست. زیرا ممکن است کشوری به تولیدات داخلی اکتفا کند ولی وضعیت فقیرانه ای داشته باشد. در این حال آن کشور خودکفا نیست، در خودکفایی، توانمندی و اقتدار نهفته است، جامعه خودکفا، روی پای خود ایستاده است. این ایستادگی بدون وجود حیات و نشاط ممکن نیست. قرآن مجید درباره مومنان به پیامبر اسلام (ص) می فرماید: «کزرع اخرج شطئه فأزره فاستغلظ فاستوی علی سوقه یعجب الزراع لیفظ بهم الکفار. مانند دانه ای است که شاخ و بال بیرون آورده و (این شاخه ها) او را تقویت کرده و در نتیجه آن گیاه درشت شده، تا آنکه بر ساقه استوار گردیده، بدان گونه که کشاورز را به شگفتی واداشته است (خدا آنان را قوی کرده)، تا به وسیله آنان کافران را به خشم آورد». (فتح/29) مفاد این آیه، قدرت یافتن مسلمانان و رسیدن آنان به شکوه و عظمتی است که دشمنان اسلام تاب تحمل آن را ندارند. قطعا باید این اقتدار هم اقتدار سیاسی، هم اقتدار نظامی و هم قدرت اقتصادی و هم توانمندی فرهنگی باشد.

5- عدم وابستگی اقتصادی:

معنای استقلال غیر خودکفایی است. خودکفایی به این است که یک جامعه همه نیازهای خود را تامین کند و نیازی به وارد کردن کالا از خارج نداشته باشد. اما استقلال اعم از این است یک جامعه مستقل اقتصادی ممکن است احتیاج به وارد کردن برخی کالاها داشته باشد،اما تامین این نیاز تکیه بر سایر جوامع ندارد، ناگزیر به باج دادن و سر فرود آوردن نیست، بلکه در روابطی سالم، برخی از محصولات خود را می دهند و تولیدات دیگران را می ستاند. اما خودکفایی بیش از این است یک جامعه خودکفا می تواند همه نیازهای خود را هر چند بار هزینه بیشتر تامین کند، گرچه ترجیح می دهد برای بهتر استفاده کردن از امکانات خود و صرفه جویی کردن، برخی کالاها را از بیرون وارد کند.

استقلال در آیات قرآن: از اطلاق برخی از آیات و لازمه برخی دیگر، لزوم استقلال اقتصادی فهمیده می شود که درذیل به آنها اشاره می شود. «و لن یجعل الله للکافرین علی المومنین سبیلا. خداوند هرگز برای کافران بر مومنین راه تسلطی قرار نداده است». (نساء/141)

غالب فقهای بزرگ اسلام، برای نفی هر گونه سلطه کافران برمسلمانان به این آیه استناد کرده و مفاد آن را حکم دانسته اند نه اخبار. یعنی، مسلمانان می باید کاری کنند که کفار بر آنان مسلط نشوند و هر عملی که منتهی به سلطه کفار شود نامشروع است. از جمله راههای سلطه کفار بر مومنین سلطه اقتصادی است. متاسفانه در این روزگار، سلطه اقتصادی بیگانگان بر مسلمانان تحقق یافته است و این واقعیت تلخ به دلیل عمل نکردن مسلمانان به مقتضای ایمان است. مطابق مستفاد از این آیه مومنان وظیفه دارند تلاش کنند و خود را از وابستگی ها - از جمله وابستگی اقتصادی - رهایی دهند. «و اعدوا لهم ما استطعتم من قوه. برای مقابله با آنان کفار و مشرکان آن چه می توانید نیرو آماده کنید». (انفال/60). سیاق آیه نشان می دهد که درباره جنگ است و طبعا مهم ترین نیرو برای مقابله با دشمن نیروی نظامی است. اما کلمه «من قوه» هر نیرویی را شامل می شود. نیروی اقتصادی برای رویارویی با دشمن از اهمیت برخوردار است. به خصوص در جنگ های امروز که قدرت اقتصادی یکی از دو طرف جنگ در سرنوشت آن نقش به سزایی دارد. روایتی در تفسیر این آیه آمده است که با استفاده از آنها شمول آیه را نسبت به توان اقتصادی بهتر می توان فهمید. از امام صادق (ع) نقل شده است که فرموده سیاه کردن موی صورت (برای پیر مردان) از مصادیق «قوه» در آیه است. «منه الخضاب بالسواد».(1). در روایت دیگری از امام باقر (ع) نقل شده است که فرمود: گروهی بر امام حسین (ع) وارد شدند و دیدند که آن حضرت به رنگ سیاه خضاب کرده است. علت آن را پرسیدند، فرمود: رسول خدا (ص) در یکی از جنگها به مسلمان دستور داد با رنگ سیاه خضاب کنند تا به این وسیله بر مشرکان قوت بگیرند و قویتر بنمایند. (همان منبع).

6- توسعه و رشد:

یکی از اهداف اقتصاد اسلامی، ایجاد توسعه و رشد است. این هدف را در راهنماییهای اسلام و عمل رهبران بزرگ آن مشاهده می کنیم. که در ذیل به برخی از آنها اشاره می شود.

الف) اسلام بر فراگیری معلومات و افزایش اطلاعات مسلمین سفارش اکید دارد، تا آنجا که از پیامبر (ص) نقل شده است: «اطلبوا العلم من المهد الی اللحد». به این معنی که برای اندوختن دانش محدودیت زمانی نباید شناخت و نیز آمده است: «اطلبوا العلم ولو بالصین». (2) بدین معنی که دوری راه و رنج سفر برای کسب دانش باید ناچیز شمرده شود هم چنین آمده است: «اطلبوا العلم و لو بخوض اللحج و شق المهج». (3) که مفاد آن این است که هر چه طلب دانش، دشواری به همراه داشته باشد، گرچه در حد فرو رفتن در گردابها و ریختن خون قلبها، این سختیها را باید بر خویش هموار کرد و هیچ مشکلی نباید مانع افزایش دانش مسلمانان شود.

ب) تغییر وضعیت اقتصادی جزیره العرب از بازرگانی صرف و واسطه داد و ستد کالاها بودن به افزایش کشاورزی تا آنجا که مدینه مرکز مهم تولید کشاورزی شد. اسلام، عرب جاهلی را از تنبلی و تن پروری و آماده خوری بیرون آورد و به کار و کوشش و تلاش واداشت تا آنجا که از امیرالمومنین (ع) نقل شده است که فرمود: «من وجد ماء و ترابا ثم افتقر فابعده الله (4). هر که آب و خاکی بیابد و باز هم فقیر باشد، خدا او را از رحمت خود دور کند». یعنی هر که آب و خاک در اختیار داشته باشد نباید فقیر بماند. هم چنین هنگامی که کسی از امام صادق (ع) تقاضا کرد که دعا کند رزق و روزی او به راحتی برسد: «لا ادعو لک، اطلب کما امرک الله عزوجل. برایت دعا نمی کنم. آنگونه که خدا به تو امر فرموده است روزیت را طلب کن». یعنی با به زحمت انداختن خود روزی بخواه. (5)

ج) اسلام بر آباد کردن زمین ها و شهرها و تعطیل نگذاردن اراضی تاکید فراوان دارد که از عوامل مهم رشد تولید می باشد.

قرآن می فرماید: «هو أنشاکم من الارض و استعمرکم فیها. خدا شما را از زمین ایجاد کرد و به آبادانی در آن گماشت» هم چنین در روایتی از پیامبر اکرم (ص) نقل شده است که فرموده: من کان له ارض فیزرعها و الا فلیؤدها اخاه و لا یؤاجرها ایاه، هر که زمینی دارد آن را به کارد و گرنه به برادرش بدهد و از او اجاره نگیرد»و این روایت بیانگر یکی از سیاست های اقتصادی پیامبر (ص) است. در عهدنامه امیرالمومنین (ع) به مالک اشتر یکی از وظایف استاندار را عمران و آبادی شهرهای منطقه ماموریت وی قرار می دهد و می فرماید: «جبایه خراجها، و جهاد عدوها و استصلاح اهلها و عماره بلادها، وظایف استاندار عبارت است از: جمع آوری مالیات آن منطقه و مبارزه با دشمن آن و به صلاح آوردن اهل آن و آباد کردن شهرهای آن». (6) و نیز به او می فرماید: «و لیکن نظرک فی عماره الارض ابلغ من نظرک فی استجلاب الخراج. باید نظرت درباره آباد کردن زمین رساتر از نگاهت درباره گرفتن مالیات باشد». (7)

 7- رفاه عمومی:

رفاه در ضمن توسعه و رشد حاصل می شود، یعنی اگر جامعه ای توسعه و رشد لازم را فراهم کرده باشد، به دنبال آن رفاه نیز به وجود می آید. از مطالعه آیات و روایات مربوط به بحث بسیار روشن به دست می آید که نظام اقتصادی اسلام تنها در صدد رفع نیازهای ضروری بشر نیست و با تامین آنها کار خداوند را تمام شده نمی داند، بلکه در صدد تامین رفاه بشر است. خداوند نعمت های بی شماری را در اختیار انسان قرار داده که از آنها بهره گیرد. «قل من حرم زینه الله التی أخرج لعباده و الطیبات من الرزق. بگو چه کسی زینت خداوند را که برای بندگانش (از زمین) بیرون آورده و روزیهای پاک را حرام کرده است؟» (اعراف/32) و امیرالمومنین (ع) نیز در وصف متقین می فرماید: «همانا متقین بهره دنیای نقد و آخرت آینده را بردند، با اهل دنیا در دنیایشان شریک شدند، ولی اهل دنیا در آخرت آنان شریک نشدند. در دنیا به بهترین نوع مسکن گرفتند و به بهترین وجه خوردند. از دنیا به آن گونه که مترفین بهره مند می شوند، استفاده کردند و از آن چیزی را که جابران متکبر بر می داشتند، برگرفته اند. سپس از آن با توشه کافی و تجارب سودمند بیرون رفتند. هم چنین در روایتی از معصوم (ع) نقل شده است که فرمود: «نعم المال الصالح للعبد الصالح. چه نیکوست مال شایسته برای بنده شایسته». (8)

و از دیگری ویژگی ها می توان به موارد ذیل اشاره کرد:

نظام بانکی در جامعه اسوه اسلامی

1. نظام بانکی می بایست برطبق موازین شرعی و اسلامی باشد.

2. داشتن فرمولهای مختلف در فعالیت نظام بانکی اسلامی در جهت کمک به دولت، مردم و بالاخص مردم محروم و مستضعف.

3. ایجاد مؤسسات شخصی یا گروهی (به صورت قرض الحسنه اسلامی).

4. توجه داشتن به مقوله ربا و اشکال مختلف آن در اسلام.

- نظام مالیاتی در جامعه اسوه اسلامی می تواند:

الف) مردم را نسبت به مالیات و ثمرات خوب آن آگاه نماید.

ب) نسبت دریافت مالیات برای اقشار مختلف با توجه به وضعیت امرار معاش چه در سرمایه های ملی، سرمایه های پنهان و سرمایه های جاری را مشخص گرداند.

ج) ثمرات دریافت مالیات را به سرعت برای مردم قابل دسترس نماید.

اقسام مختلف بیمه های اجتماعی، با رعایت عدالت اجتماعی به معنای واقعی می تواند نقش بسزایی در اقتصاد پویا در جامعه اسوه داشته باشد.

هفت بعد اساسی در ساختار اقتصاد:

1- مبارزه با فقر و تأمین نیازهای هر فرد در پرتو کار خلاق او و ارزش افزوده ای است که او در جامعه تولید می کند.

2- آزاد نگه داشتن بخشی از وقت هر انسان، برای این که فرصتی مناسب برای خودسازی و رشد انسانی و تعالی معنوی داشته باشد، به تعبیر دیگر در نظام اقتصادی جامعه اسوه تلاش برای نیازمندیهای اقتصادی، نباید همه وقت ملت را بگیرد بلکه مقداری از آن وقت باید برای خودسازی انسان و رشد معنوی آزاد باشد.

3- اعتدال در مصرف، مبارزه با اسراف و نفی هر نوع اقتصاد تخریبی نسبت به امکاناتی که خداوند در جامعه برای زندگی انسان ها در اختیار همه قرار داده است.

4- حفظ آزادی انسان در رابطه با عامل اقتصاد، در برابر کسانی که انسان را یک حیوان اقتصادی معرفی می کنند و بدین ترتیب او خود به خود برده اقتصاد سرمایه داری و خصوصی و یا برده اقتصاد دولتی یا به تعبیر صحیح تر، برده سرمایه داری خصوصی و سرمایه داری دولتی می شود، باید آزادی انسان در رابطه با عامل اقتصاد حفظ شود.

5- تأکید بر استقلال اقتصادی جامعه اسوه اسلامی و این که براستی از نظر اقتصادی به روی پا خود بایستد؛ خود تولید کند و متناسب با نیازهای خود مصرف کند. به دیگران وابسته نباشدکه وابستگی اقتصادی امروزه زیربنا و ریشه وابستگی های دیگر شده است و خود به خود با استقلال جامعه سازگار نیست.

6- تأکید به تکامل فنی و صنعتی، زیرا پیشرفت های صنعتی از جلوه های رشد انسان است و هیچگاه نباید مورد غفلت قرار گیرد. بنابراین در برنامه ریزی اقتصادی جامعه اسوه اسلامی باید به آن تأکید شود.

7- برقراری عدل اقتصادی نسبت به بی عدالتی هایی که در گذشته صورت گرفته است.

این هفت بعد، اساس اقتصاد است و اصل 43 قانون اساسی در حقیقت نسبت به بسیاری از این افراد توجه تام دارد. در حل برخی از مشکلات امروزه در جامعه اسوه اسلامی، می توان به موارد ذیل اشاره کرد:

الف- مبارزه با بیکاری

ب- اشتغال کامل

ج- افزایش مهارت و ابتکار

با توجه به فعالیت های انجام شده در خصوص توان بسیج در حل بسیاری از مشکلات جامعه اسوه اسلامی به اطلاع می رساند که در بحث اقتصاد، مقوله کار و اشتغال به عنوان محور فعالیت قرار دارد و اعضاء گروه تحقیقات در این بخش در صدد طرحی جامع برای فعالیت بسیج نسبت به رفع این معضل می باشد.

 پی نوشت :

1- بحار الانوار ج 61 ص 158 - من لا یحضره الفقیه ج 1 ص 123 - وسایل الشیعه ج 2 ص 89

2- بحار الانوار، ج 1، ص 177

3- بحار الانوار، چاپ بیروت، ج 75، ص 277


3- تحقیق دانش آموز: مهدی صفری حاجت آقایی


روابط دختر و پسر

رابطه دختر و پسر؛ دختران حتماً بخوانند

گرگ‌ها همیشه زوزه نمی‌کشند ...
گاهی هم می‌گویند :
دوستت دارم ...
و زودتر از آنکه بفهمی بره‌ای ...
می‌درند خاطراتت را ...
و تو میمانی با تنی که بوی گرگ گرفته ... !

*** روابط دختر و پسر قبل از ازدواج یکی از موضوعات مبتلابه جوانان امروز جامعه ماست. ما در این جستار، می خواهیم اطلاعاتی را در اختیار دختران (که آسیب پذیری شان در این روابط، بسیار بالاست) بگذاریم تا با توجه به آن ها جنس مقابل شان را بهتر بشناسند و با داشتن آگاهی های لازم، در دام سوء استفاده کنندگان نیفتند : (تذکر : پسرانی که حقیقتاً مقید به احکام شرع و دستورات دینی هستند، خود به خود از بحث ما خارج هستند؛ چرا که هیچ گاه وارد این نوع روابط نمی شوند).
* 1.
پر واضح است که در پس هر رابطه، هدف یا اهدافی وجود دارد (خوب یا بد) مانند : رابطه به قصد کمک به دیگران، برای کسب معنویات، صله رحم، کسب دانش و ارتقای علمی، ضربه زدن به دیگری، به قصد دوستی، تجارت و کسب مال، تجسس، تفریح و ... . پس از این توضیح بسیار کوتاه، حال باید دید یک پسر چه هدفی از ارتباط عاطفی با دختر دارد؟ دو هدف اصلی را در اینجا می توان متصور شد :
الف) به قصد ازدواج؛ ب) به قصد کسب لذت و سوء استفاده.
-
اگر به قصد ازدواج باشد اولاً از کجا معلوم و مشخص است که پسر حقیقت را می گوید؛ فراموش نکنید کسی که بخواهد سوء استفاده بکند، باید با نقابی موجه و زیبا جلو بیاید و با وعده هایی دروغین طرف مقابل را فریب دهد و بهره برداری کند چون در غیر اینصورت به اهداف پلیدش نمی رسد؛ مشاوره های متعددی که در این زمینه با مرکز ما (پرسمان) می شود و اخباری که در رسانه ها منعکس می گردد، نمونه بسیار کوچکی از جامعه آماری دخترانی است که تنها با شنیدن جمله «قصد ازدواج با شما را دارم» از زبان پسر، فریب خورده اند. ثانیاً چه تضمینی است که پس از مدتی قصدش عوض نشود به دلایل مختلف مانند : دیدن رفتاری ناخوشایند از دختر، عاشق دختری دیگر شدن، مخالفت خانواده را بهانه کردن، تفاوت فرهنگ ها، اگر بگوید تو که الان با من رابطه داری از کجا معلوم قبل از من با دیگری نبودی و از کجا معلوم بعد از ازدواج با پسرهای دیگر رابطه برقرار نکنی! پس تو شایسته ازدواج نیستی و ... ؛ وقتی هم تعهدی در میان نباشد و جایی ثبت نشده باشد و قانونی از آن حمایت نکند دست دختر به هیچ کجا بند نیست و او می ماند و آسیب های شدید روحی و عاطفی که به دلیل اشتباه و زودباوری خود، بدان دچار شده است.
-
اگر به قصد لذت و سوء استفاده هم باشد که موضوع مشخص است و هیچ دختر عاقلی حاضر نیست عفت و پاکدامنی خود را دانسته به حراج بگذارد.
* 2.
دختران! این معیار طلایی را همیشه در ذهن داشته باشید : معیار سنجش عشق و علاقه پسر در جامعه و عرف ما این است : «خواستگاری رسمی پسر به همراه خانواده اش از دختر مورد نظر»؛ پسری که اینگونه اقدام کند، سه پیام را می رساند :
-
به دختر مورد نظر علاقه مند است و دوستش دارد و می خواهد هر چه زودتر به او برسد، وگرنه او را از خانواده اش خواستگاری نمی کرد.
-
مسئولیت پذیر است و می خواهد زیر بار تعهد زندگی مشترک برود.
-
هوس باز و عیاش نیست، در غیر اینصورت به خواستگاری رسمی نمی آمد و دست به روابط پنهانی و بی تعهد می زد و پس از سوء استفاده از دختر، رهایش می کرد.
هر پسری راهی غیر از این برود، نمی شود به احساس و عشقش اطمینان کرد. این را نیز بدانید که عاشق، در همه جای دنیا، فردی متعهد است؛ مطمئن باشید اگر پسری به دختری علاقه مند باشد، هر چه سریعتر (چون مبادا دختر مورد علاقه اش را به خاطر تعلل خود از دست بدهد) رسماً به همراه خانواده اش از او خواستگاری می کند و هیچ گاه دست به این نوع روابط نمی زند که می داند برای دختر اضطراب زاست و با فاش شدن آن به معشوقش ضربه می خورد. اگر دختران جامعه ما به این معیار توجه کنند هیچ گاه دچار آسیب های روابط دختر و پسر نخواهند شد.
* 3.
یکی از خصوصیات جنس زن، قوی بودن احساسات و عواطفش نسبت به مرد است؛ به دلیل همین حس عاطفی قویتر، زن ها در روابط، تأثیرپذیرتر نیز می باشند. همین عواطف قویتر و تأثیرپذیرتری بیشتر، اگر قبل از ازدواج مدیریت نشود و با عقل و منطق در آمیخته نگردد سبب آسیب پذیری زن در این روابط می شود. وقتی جنس مرد با این خصوصیات جنس زن آشنا می شود و متوجه می شود که عواطف طرف مقابل، افساری به نام عقل و منطق را به کنار نهاده، با چند جمله بر او تأثیر می گذارد و او را عاشق و دلبسته خود می کند : «من عاشقت هستم»، «تو بهترین و زیباترین دختر دنیایی»، «بدون تو نمی توانم زندگی کنم»، «مطمئن باش با تو ازدواج خواهم کرد و در کنار تو خواهم آرمید» و ... تا به هدفی که مدنظر دارد جامه عمل بپوشاند.
* 4.
همانطور که گفته شد، قدرت و شدت احساسات و عواطف در زنان بیشتر است؛ همین موضوع باعث می گردد خیلی اوقات وقایعی که در این روابط احتمال وقوع شان بسیار زیاد است را نادیده بگیرند و تن به این رابطه ها بدهند و متأسفانه از همین زاویه نیز بیشترین ضربه را می خورند : «او پسر خوبی است»، «او با دیگران فرق می کند»، «او فردی با خداست»، «مطمئنم که قصدش ازدواج است» و طرف مقابل هم پیام های مثبت مخابره می کند؛ ولی ناگاه می بیند تمام تصوراتش اشتباه بوده و طرف مقابل به راحتی زیر همه چیز زده و حال، او می ماند و صدمات عاطفی و پشیمانی از اعمال گذشته. این موضوعی که مطرح کردیم بارها و بارها اتفاق افتاده و کاملاً واقعی است ولی باز هم برخی دختران دچار آن می شوند؛ حتی برخی اوقات شرایط حادتری هم به وجود آمده است (رابطه جنسی، باردار شدن دختر، ازدست دادن باکرگی، درگیر بیماری های آمیزشی شدن و ...) که آینده زندگی دختر را به تباهی کشانده است. وقتی دیگران این مسیر اشتباه را تجربه کرده و تلخی آن را گزارش کرده اند، عاقلانه نیست که ما هم همان مسیر اشتباه را برویم.
* 5.
حتماً این جمله به گوش تان خورده است : «با اینکه چهره زیبایی ندارد، ببین چه زن زیبایی گرفته است» در اینگونه موارد چند احتمال برای شکل گیری ازدواج این دختر پر رنگ است : الف) به دلیل وجهه علمی، اجتماعی یا مالی طرف مقابل، ب) ازدواج اجباری (جبر شرایط)، ج) علاقه واقعی پیدا کردن به دلیل شنیدن حرف های خواستگارش. ما با مورد سوم کار داریم. منظور از مطرح کردن جمله بالا این است که بگوییم اینکه گفته می شود «زن ها از راه گوش عاشق می شوند و مردان از راه چشم» در خیلی از موارد واقعیت دارد. زن مردی را می خواهد که به او محبت کند و تکیه گاه امنی برایش باشد. در مقابل مرد دوست دارد مورد اعتماد همسرش قرار گیرد. زنان نیاز به دریافت محبت کلامی دارند و می خواهند همسرشان به احساساتش درباره او، نمود بیرونی دهد و بی پرده بگوید «همسرم عاشقانه دوستت دارم». در مقابل بسیاری از مردان این روش را پیاده نمی کنند و می گویند ما با اعمال و رفتارمان عشق مان را نشان می دهیم و نیازی به گفتن نیست. حال وقتی جنس زن این مطلب برایش مهم است و پسری این را می داند، در برقراری رابطه روی این موضوع انگشت می گذارد و محبت کلامی را در نهایت خود ابراز می دارد (یعنی از راه گوش وارد می شود) و طرف مقابل را شیفته و واله خود می گرداند و وقتی به این مرحله رسید در بسیاری از موارد، درخواست های ناسالم او (جنسی و ...) بی پاسخ نخواهد ماند.
* 6.
از منظر جنسی، نوع نگاه زن و مرد با هم متفاوت است. مردان مقاربت گرا هستند و می خواهند هر چه زودتر اقدام به عملیات فیزیکی و دخول کنند در حالیکه در زنان مسائل عاطفی و احساسی مقدم بر مسائل جنسی است و پس از معاشقه و ارضای حس عاطفی، رابطه جنسی برایشان معنا پیدا می کند و لذت بخش می شود. حال با توجه به این ویژگی ها در رابطه دختر و پسر، یکی از مهمترین اهداف پسر، کسب لذت جنسی است. پسری که معتقد به احکام شرع باشد، برای رسیدن به خواسته هایش از مسیر شرعی وارد می شود تا به ازدواج برسد، ولی اگر پسری اهمیتی به احکام شرع ندهد برای رسیدن به این خواسته اش باید درب احساسات و عواطف دختر را باز کند تا او را راضی به این عمل گرداند. پس با نقابی دروغین و وعده ازدواج به میدان می آید و پس از لذت جویی کافی، ارتباط را پایان می دهد. برخی از دختران اینگونه فکر می کنند که با تن دادن به رابطه جنسی، مرد دیگر با او ازدواج خواهد کرد؛ در حالیکه پسری که اینگونه، اقدام به برقرار رابطه جنسی با یک دختر کند، این باور را در ذهن خود دارد که دختری که با من رابطه جنسی برقرار کرده به هیچ عنوان قابل اعتماد نیست و معلوم نیست قبل از من با چه افرادی بوده و بعد از من با چه افرادی خواهد بود؛ پس به هیچ وجه، شایسته ازدواج نیست. در مشاوره هایی که با ما می شود بارها این موضوع پیش آمده و دختران فریب خورده اند و متضرر اصلی شده اند. نگارنده به عنوان کسی که که در زمینه روابط دختر و پسر مشاوره داده، فراوانی این اتفاقات و آسیب های تلخ برای دختران را بارها و بارها مشاهده کرده و تأسف خورده ام که چرا با کسب چند مهارت و آگاهی، جلوی این اتفاق (که گاهی آینده دختر را به نابودی می کشاند) توسط دختر، گرفته نشده است.
* 7.
اکثر مردان در ورود به هر رابطه ای افق نگر و هدف گرا هستند ولی اکثر زنان مسیرگرا هستند و به خود رابطه، اهمیت بیشتری می دهند؛ می توان اینگونه این جمله را تبیین کرد که با شروع هر رابطه، مرد انتهای آن را در ذهن خود متصور است و می داند در رابطه ای که برقرار کرده، می خواهد به چه سمت و سویی حرکت کند، ولی زن مسیر رابطه را می بیند و فضای خود ارتباط برایش مهم است و البته خوش بین است که همانگونه که او می خواهد بشود؛ برای مثال در رابطه ای، هدف پسر، سوء استفاده جنسی از دختر و رها کردن اوست و این افق را برای خود ترسیم کرده ولی در ظاهر قصد ازدواج خود را مطرح می کند تا به چیزی که می خواهد برسد؛ در طرف مقابل، دختر، خوش بین و امیدوار است که پسر حقیقت را می گوید و این رابطه به ازدواج می انجامد و به همین دلیل آن را ادامه می دهد. این خصوصیت دختران در این گونه روابط، باعث آسیب پذیری آن ها می گردد که شایسته است به آن توجه گردد تا جلوی این آسیب گرفته شود.
* 8.
این جمله را حتماً شنیده اید : «زنان جزیی نگر هستند و مردان کلی نگر». این خصوصیت زنانه در زمینه روابط دختر و پسر، برخی اوقات می تواند سبب آسیب پذیری جنس زن شود. اما چگونه ؟ دخترها در جریان روابط با دیگران به جزئیات و حرکات ریز طرف مقابل هم توجه دارند، در حالیکه پسرها معمولاً اینگونه نیستند. بارها شده که دختری یک لبخند یا یک کلمه و جمله ای را نشان عشق طرف مقابل به خود دانسته در حالیکه به هیچ وجه اینطور نبوده؛ حال اگر پسری که مقید به مسائل شرعی نیست، متوجه شود که یک دختر چنین برداشتی نسبت به او پیدا کرده، می تواند به راحتی از او سوء استفاده کند و از سفره ای که ناخواسته جلوی او پهن شده، بهره ناسالم ببرد و خود را آنگونه که آن دختر تصور کرده جلوه دهد تا به اهدافی که برای خود ترسیم کرده برسد.

گفتگو ; دکتر محسن ایمانی : روابط دختر و پسر در ایران;نقش خانواده درکاهش روابط دختر و پسر

 

دکتر محسن ایمانی عضو هیئت علمی دانشگاه تربیت مدرس است. از وی مقالات و همچنین کتاب هایی با عناوین «بررسی ابعاد تربیتی و روانشناختی دوران عقد»، «شیوه های شناخت و گزینش همسر»، «آسیب شناسی مطالعه»، «کلاس اولی ها» و «تربیت عقلانی» به چاپ رسیده است.

واقعیت جامعة امروز ایران درخصوص روابط دختر و پسر چیست؟

این روابط، در شهرهای بزرگ به دلیل کنترل کم تر، بیشتر است. هر چه از روستاها و شهرستان ها به سمت شهرهای بزرگ می رویم، آمار دوستی ها سیر صعودی طی می کند و با گذشت سال ها، این سیر رو به فزونی رفته است. اما این بدان معنا نیست که همه دخترها و پسرها دوستانی دارند؛ البته مراتب هم فرق می کند. عوامل رفاهی، مانند تلفن همراه و کلاس های مختلف در افزایش این روابط بسیار مؤثر است.

آیا منظور شما این است که این رویداد در فضای مدرن بیشتر مشاهده می شود؟

البته تنها مربوط به فضای مدرن نیست، کم و بیش و با شدت و ضعف در همه جا وجود دارد. جایی که رفاه بیشتر است این پدیده نیز بیشتر مشاهده می شود. برای مثال کامپیوتر، امکان چت کردن و ایمیل کردن را ایجاد می کند که چنین امکاناتی زمینه را برای ظهور این روابط آماده تر می نماید.

آیا روابط دختر و پسر واقعیتی است که در همة جوامع اتفاق می افتد، یا یک سیر می باشد؟

ارتباط دختر و پسر در همة جوامع وجود دارد، اما در هر فرهنگ و جامعه ای به نحوی خاص ظهور می کند. در مالزی ارتباط ها چندان پیشرفته نیست. در بعضی مناطق حریم ها بازتر است و در بعضی مناطق که سنتی تر هستند، این روابط محدودتر می باشد. درامریکا، مسیحی ها به نسبت افراد دیگر که دیندار نیستند، بیشتر خود را کنترل می کنند و البته مسیحیان کاتولیک مقیدترند. خانواده های یهودی نیز سعی می کنند کنترل بیشتری داشته باشند. در واقع این دو با هم رابطه عکس دارند، هرچه فرآیند مذهب قوی تر می شود، ارتباط ها نیز رنگ می بازند و هر چه اندیشة مذهبی افول می کند، این روابط بیشتر می شوند. این دو با هم رابطة عکس دارند. هر چه فضا مذهبی تر باشد روابط کمتر و بالعکس است.

در ترکیه نیز میزان کنترل خانواده، حساسیت ها و اخلاقیات تأثیرگذار بوده است. هر چه بافت این کشور به سمت اروپا می رود، حجاب ضعیف تر می شود، دخترها و پسرها آزادتر هستند؛ و همچنین هر چه کنترل خانواده بیشتر بوده، این روابط کم تر دیده شده است.

در شکل گیری این روابط و میزان آن ها، عوامل مختلفی دخیل هستند. یکی از این عوامل، مذهب می باشد. شأن، منزلت و جایگاه خانوادگی نیز عامل مهمی است. در خانواده هایی که شأن بالایی دارند، روابط دختر و پسر پیشرفته نیست و همچنین آگاهانه و بدون اغفال می باشد. اما در خانواده هایی که آگاهی کم تری دارند، اغفال دختران و پسران بیشتر اتفاق می افتد و روابط آن ها پیشرفته تر است.

جایگاه این موضوع در ذهن افراد جامعه هم تفاوت دارد. برای مثال تا 30 سال پیش در امریکا اگر دختر و پسری می خواستند با هم بیرون بروند، یک نفر با آنها می رفت. آن زمان اخلاقیات در جامعه قوی تر بود. هرچه به سمت گذشته می رویم، دوستی ها کم تر است، اما هر چه به سمت زندگی مدرنیته پیش می آییم، این روابط نیز بیشتر می شود.

آیا در اجتماع بشری، روابط دختر و پسر امری طبیعی است یا فرآیندی می باشد که این عامل مسبب آن هستند؟

از منظر علم روان شناسی، جهت گیری خاصی با هم ندارند. اما دو جنس به هم نیاز دارند. روان شناسی و علم جنبه ارزشی ندارند. کار علم بررسی رابطه متغیرها است که اگر این ارتباط ها باشد، چه می شود یا چه نمی شود. در وهلة بعد که به موضوع با نگاهی ارزشی می نگریم، به دین و فلسفه محتاجیم. علم می گوید این دو جنس به هم نیاز دارند، اما دین می گوید این نیاز چگونه باید تأمین و کانالیزه شود.

قبل از این که بخواهیم ارزش گذاری کنیم، لطفاً موضوع را تحلیل بفرمایید و از نظر تاریخی نیز آن را بررسی کنید؛ ایده های کمونیستی که درصدد ساختن آرمان شهر و حذف خانواده بودند، این تئوری را داشتند که همه با هم ارتباط داشته باشند؛ در این شرایط فرزندان بیرون از خانواده رشد می کردند. نظر شما چیست؟

در اندیشة افلاطون نیز بحث اشتراک زن وجود دارد. البته منتقدین زیادی نظر افلاطون را نقد کرده اند، زیرا او فیلسوفی اخلاقی بود، و نباید چنین نظری می داشت. انگلس هم در کتاب «منشأ خانواده» از اشتراک زن سخن گفته بود. اما یافته های علمی بعدها ثابت کرد که این ایده ها به شکست خواهد انجامید. همان گونه که مبانی نظری و تئوری کمونیسم با شکست مواجه شد، این تئوری هم شکست خورد و در عمل هیچ جامعه ای به آن سمت نرفت.

به دلیل شکست این تئوری ها، چنین روابطی را در داخل خانواده تعریف کرده اند.

بله؛ البته شکل خانواده، الزاماً مانند خانوادة ایرانی نیست. ممکن است در فرهنگ غربی، خانواده ای وجود داشته باشد که در آن چند مرد و چند زن با هم زندگی کنند؛ در همین نگاه پوزیتیویستی که در آن ارزش ها جایگاهی ندارند، تعدد روابط، مشکل ایجاد می کند؛ برای مثال بیماری های مقاربتی مانند ایدز و هپاتیت در چنین جوامعی رشد داشته است. براین اساس غربی هایی که با یافته های علمی سروکار دارند، در آموزش های خود تأکید می کنند رابطه باید با یک نفر باشد و این همان چیزی است که تعهد ایجاد می کند و در آموزه های دینی نیز به شخص سفارش می شود که به دنبال روابط بیش از حد نرود و رفتارهای خارج از عرف انجام ندهد. بشر بعد از سال ه فراز و نشیب، با بررسی های خود، و با توجه به بررسی یافته های علمی، به این نتیجه رسیده است، در حالی که خداوند قبلاً این آموزه ها را ابلاغ فرموده است. بشر برای رسیدن به این یافته ها، ممکن است بسیاری از سعادت ها را از دست بدهد، اما دین قبل از همه ، این دستورات را به بشر ابلاغ کرده بود تا سعادت او را تأمین کند. ادیان الهی که از جانب خداوند و بر اساس علم او هستند، سعادت بشر را تضمین می کنند، بنابراین در خانواده هایی که دیندار هستند، این مشکلات کمتر وجود دارد، و حتی روابط زوجین هم بهتر است.

درایران نیز این روابط در میان خانواده های مذهبی، یا وجود ندارد، یا اگر هست در راستای ارزش های خانواده می باشد. البته امروز در کشور ما روابط دختر و پسر روند فزاینده ای دارد.

در میان صحبت هایتان به عواملی که باعث نزول روابط دختر و پسر بود اشاره کردید؛ از جمله دین، اخلاق، کنترل خانوادگی و اجتماعی، شأن و جایگاه خانواده و علم؛ این موارد، عواملی سلبی هستند که باعث کنترل این روابط می شود. برایم جالب بود که در یک تحقیق علمی، دختران باکره دانشگاه میشیگان در رشته های مختلف مورد بررسی قرار گرفتند. در رشته هنر 98 درصد دختران، باکره نبودند، اما در رشته ریاضی همه دختران باکره بودند. این مسئله به مذهب، خانواده و اخلاق ربطی ندارد، زیرا از هر خانواده ای در این رشته ها وجود دارند. بنابراین غیر از عوامل سلبی، عوامل دیگری هست شاید به قول فرمایش شما منزلت اجتماعی در رشته ای خاص، علت این امر باشد. درباره عوامل کاهش میزان روابط دختر و پسر چه نظری دارید؟

البته این آمار نمی تواند کاملاً درست باشد. البته هنر شاخه های مختلفی دارد و در معانی مختلفی استفاده می شود؛ برای مثال مذهبی ها کمتر وارد رشته هنرهای نمایشی می شوند. بسیاری ازخانواده های مذهبی در امریکا به فرزندانشان اجازه نمی دهند وارد هنرهای مبتذل شوند؛ اما رشته ریاضی را اجازه می دهند. لذا مذهب می تواند نقش مهمی داشته باشد.

گزارشی را مطالعه می کردم که در آن کلیفانو، وزیر بهداشت امریکا، که در تحقیقی روی دو گروه کار کرده بود، اذعان می داشت 95 درصد مردم به خدا معتقدند، هر چند ایمان در افراد مختلف شدت و ضعف دارد؛ اما فقط 35 درصد درمان گرها چنین باوری دارند. بنابراین نمی توان گفت مذهب در اندیشه ریاضی خوانان یا در هنرمندان وجود ندارد.

شما عوامل سلبی را بیشتر مؤثر می دانید یا عوامل ایجابی را؟

مذهب هم جنبه ایجابی دارد و هم جنبه سلبی، اما آموختن مذهب جنبه ایجابی دارد. پس ما چه کنیم که بچه ها گرفتار این مسائل نشوند؟ بدون ذکر این پیامدها، نمی توانیم آن ها را منع کنیم. ما باید رابطه را از ارتباط متمایز نماییم. اگر دختر نوجوانی از پسر نوجوانی آدرس بپرسد، چون این ارتباط بدون قصد لذت است و در دیانت هم مشکلی ایجاد نمی شود، اشکالی ندارد. اگر ارتباط بر اساس چارچوب اخلاقی و دینی رفتار باشد، اشکالی ندارد. اما آنجا که این ارتباط به رابطه تبدیل می شود، مشکل ساز است. قصد لذت هر چند به روابط جنسی هم نینجامد خارج از مرز دیانت است. من با برخی از این دختر و پسرها ارتباط دارم؛ آن ها غالباً روابط پیشرفته ای ندارند.

آنچه در جامعه ما بعد از انقلاب اتفاق افتاد، این بود که تا بیش از یک دهه، آنچه از نگاه کارشناسان، خانواده و اجتماع مذمت می شد، همان ارتباط بود؛ بعد از جنگ، رابطه بین دختر و پسر مطرح شد. شاید یکی از علت های آن این بود که سن ازدواج بالا رفته، و رابطه دختر و پسر را نیز باید زیر 30 سال تعریف کرد و نه زیر 25 سال.

برنامه کلان دولت های قبل در مسائل کلان بود؛ برای مثال به مسائل کلان اقتصادی وسیاسی می پرداختند، اما طرح امنیت اجتماعی یکی از فعالیت های دولت نهم است. به نظرشما آیا دولت باید در این زمینه ها برنامه داشته باشد و دخالت کند؟

وقتی بحث دولت اسلامی را مطرح می کنیم، انتظار داریم در امور عمومی و اجتماعی حساس باشد؛ اما دخالت در رابطه خصوصی افراد، در حیطه وظایف دولت نیست. وقتی یک موضوع، حالت اپیدمی پیدا می کند و گسترش می باید، دولت قطعاً باید نسبت به آن واکنش نشان دهد و طرح و برنامه داشته باشد. اگرجامعه شناسانه برخورد کنیم، باید بگوییم آنجا که افراد از هنجارهای اجتماعی فاصله می گیرند، دولت باید با کجروی ها برخورد کند؛ اما برخورد دولت، باید برخوردی فرهنگی باشد. برای مثال از طریق آموزش و پرورش و رسانه ها، جوانان را از آسیب های این روابط آگاه نماید. از این جهت آموزش و پرورش که ارگانی دولتی است، دخالت می کند. به نظر من باید تفاوت ارتباط و رابطه برای نوجوانان روشن شود، و بیان این مطالب خوب است. از طرفی خانواده ها نیز وقتی نوجوانانشان با مشکل برخورد می کنند، نگران می شوند.

دولت وظیفه دارد امنیت در معنای کلان را در جامعه برقرار کند. لذا باید تدابیر مناسبی اتخاذ نماید تا افراد از این روش ها استقبال کنند. برای مثال به خانواده ها از طریق مشاوره آگاهی دهد. رسانه ها هم می تـوانند از طریق آگاهی، آموزش و حتی فیلم ها مؤثر باشند و موارد تحریک کننده را حذف نمایند. سازمان تبلیغات و وزارت ارشاد که وجوه دیگری از دولت هستند نیز می توانند بسیار مؤثر عمل کنند. به نظر من دولت می تواند در این زمینه نقش بسیار قوی داشته باشد؛ اما طرح امنیت اجتماعی آخرین مرحله است. باید با کسانی که در ملأ عام هنجارشکنی های غیر متعارف انجام می دهند، برخورد شود؛ البته مراکز فرهنگی سهم بیشتری دارند.

اگر تهیه امکانات فرهنگی و ورزشی، و پرکردن اوقات فراغت، وظیفه دولت است، باید تعداد باشگاه ها به میزان کافی باشد. تنوع کتاب ها برای نوجوانان کم است و کتاب ها به زبان بزرگسالان است. مخاطب فیلم ها، بیشتر بزرگسالان هستند، نه نوجوانان؛ اغلب هنرپیشه ها نیز بزرگسال هستند. بنابراین برخوردها باید متعادل و متناسب بوده، به قصد اصلاح باشد و فرد نیز احساس کند که از این طریق آگاه شده است.

اگر دولت بخواهد در راستای سیاستگذاری های کلان فعالیت کند، چه پارامترهایی را باید در نظر بگیرد؟ برای مثال قانون کلانی در مجلس وجود دارد که بر مبنای آن نباید هیچ یک از مصوبات به ضرر خانواده باشند. این یک سیاستگذاری کلی است. در این راستا برنامه های فرهنگی نیز باید در روند توسعه سنت ها قرار گیرد نه مدرنیته؛ ما در خصوص روابط دختر و پسر به چه سیاست های کلانی نیاز داریم؟

در مواجهه با این موارد علاوه بر سیاست های کلان، به سیاست های خرد هم نیازمندیم. برای مثال برخوردهای پلیس نسبت به افراد مختلف، تفاوت دارد.

یکی از مسائل کلانی که باید مد نظر قرار گیرد، بحث ازدواج است. در جامعه ما سن ازدواج بالا رفته است و باید برای حل این بحران، بیندیشیم. به هر حال دختران در نه سالگی و پسران در 15 سالگی بالغ می شوند. پسران در 18 سالگی به رشد فکری می رسند، اما آیا کار، درآمد و مسکن دارند؟ لذا در سیاستگذاری ها باید به این گونه نیازها توجه شود.

در جامعه ما جوانان زیادی در سن ازدواج هستند، اما آمادگی ازدواج ندارند. برای مثال در مجلس مصوب شد که اگر پسری در زمان خدمت سربازی ازدواج کرده باشد سعی شود که در شهر خود خدمت کند. اما مشکل ازدواج فقط بحث سربازی نیست. جوانی که در سن ازدواج است؛ اما نمی تواند ازدواج کند چگونه می تواند غریزه جنسی را مهار کند؟ یا باید میل جنسی را سرکوب نماید، یا خود ارضایی می کند، و یا به نوامیس دیگران تجاوز می نماید، که هیچ کدام از این ها، راه حل مناسبی نیستند؛ قرآن می فرماید کسانی که امکان ازدواج ندارند، عفت پیشه کنند که خداوند از فضل خویش آنها را بهره مند می کند. اما این غنا، غنای فردی است. دولت باید اقداماتی انجام داده، و مردم را تشویق کند تا برای ازدواج سرمایه گذاری کنند، و جلب مشارکت های مردمی، مساعدت خیرین و حمایت NGOهایی که در این زمنیه کار می کنند را دریافت نماید. باید با فعالیت های فرهنگی، هدف ازدواج و ضرورت آن در سن پایین را تبیین نمود.

آیا دولت می تواند به عنوان راه کار جلوگیری از روابط دختر و پسر، بحث ازدواج را مطرح کند زیرا هر جا ازدواج صورت گیرد، روابط دختر و پسر کم تر است. غیر از کاهش سن ازدواج، قوت بخشیدن به بنیادهای فکری و مذهبی نوجوانان بسیار مهم است. اگر می بینیم که این روابط در حال گسترش است، به دلیل شکل نگرفتن بنیادهای مذهبی است. مذهب یک مهار درونی است و نمی توان تنها با برخوردهای بیرونی فرد را کنترل کرد.

اگر بخواهیم فکر نوجوان انسجام یابد، باید از جلسات مذهبی استفاده کنیم، چنین نباشد که این مجالس، منحصر به روضه خوانی و مداحی باشد. در جلسات مذهبی باید، بحث اندیشه ای و تفکر پررنگ تر باشد تا معرفت نوجوان رشد کند.

روش های بیان پیامد دوستی ها بسیار مهم هستند. این پیامدها باید تبیین شود؛ البته نه فقط از طریق نصیحت، بلکه لازم است یک کار تطبیقی میان جوان های اوایل انقلاب با جوانان امروز صورت گیرد و زندگی ها را بررسی کند؛ یا مقایسه ای میان ایران و کشوهای غربی انجام شود و یا حتی میان گروه هایی که چنین روابطی دارند و گروهی که این روابط را ندارند، تحقیق گسترده ای انجام شود تا نشان دهد کدام موفق تر بوده و آرامش بیشتری داشته اند. کسانی که عاقلانه زندگی می کنند، کمتر دغدغه فکری دارند. بسیاری از افسردگی ها و اضطراب ها، از همین روابط ناشی می شود. باید بازخورد و نتیجه چنین روابطی را به جوان ها و والدین آنها نشان داد. والدین نیز باید نسبت به ازدواج جوانان حساس باشند. یکی از حقوقی که فرزند بر گردن پدر دارد، فراهم کردن امکان ازدواج اوست.

توسعه بحث پوشش و آگاهی دهی در مورد آسیب های آرایش و خودنمایی هم می تواند از جمله اقدامات باشد. البته نیاز به خودنمایی و جلب توجه در ذات دختران وجود دارد، اما بعضی با آرایش و نوع لباس، خودنمایی می کنند و برخی دیگر با تحصیلات ابراز وجود می نمایند. باید به خودنمایی دختران جهت داد و اصالت پوشش را برای آنان تبیین نمود تا بدانند که ما فرهنگی غنی داریم.

باید فرهنگ پوشش را با فرهنگ برهنگی مقایسه کرد. فیلم هایی وجود دارند که روابط آزاد و فرهنگ برهنگی را نشان می دهند و این صنعت بسیار هم پردرآمد است. چنین فیلم هایی نوجوانان را درگیر می کنند. گاهی نوجوان با دیدگاهی متضاد مواجه می شود برای مثال یک روانشناس خود ارضایی را مجاز می داند و روانشناس مقید آن را منع می کند. بنابراین باید با راه کارها و سیاست های همگون، نوجوان را هدایت کرد. حتی بزرگ ترها هم باید گفتمان واحدی داشته باشند.

با توجه به آنچه فرمودید، فعالیت های نظام را در خصوص روابط دختر و پسر چگونه ارزیابی می کنید؟

به نظر من برنامه های دولت کافی نیست. سرمایه گذاری ها با وسعت مشکل تطابق ندارد. به نظر من صاحبنظران باید بیشتر با هم گفتگو و تعامل داشته باشند مراکزی مانند شورای عالی انقلاب فرهنگی، سازمان تبلیغات و وزارت ارشاد اسلامی باید بیشتر سرمایه گذاری کنند.

ارتباط دولت در همین بخش خاص، با نهادهای علمی و دانشگاه ها به چه میزان است؟

کارهای علمی شبیه پایان نامه ها در دانشگاه ها انجام شده است که دولت نیز از آنها حمایت می کند، اما وسعت نیاز جامعه با محصولات تولید شده متناسب نیست و دستگاه های سرمایه گذاری و دانشگاه ها نیز باید برای تولید این آثار بیشتر تلاش کنند. و آثار را تبلیغ نمایند. جایی مانند سازمان ملی جوانان که آثار تولیدی با این موضوعات و عناوین دارد برون رفت زیاد ندارد و یا اگر برون رفتی وجود دارد، اطلاع رسانی از چگونگی و زمان برنامه ها کم است. باید اطلاعات در مورد جوان ها و سیاست های موجود، و نیز روند فعالیت های انجام شده را در اختیار کسانی که با جوانان سروکار دارند، قرار دهند.

از نظر روانشناسی، سیاست های موجود در مورد روابط دختر و پسر، بیشتر باید متوجه دختران باشد یا پسران؟

در برخی مواقع دختران و در مواقع دیگر پسران؛ برای مثال خودنمایی دختران، پسران را جذب می کند. پسران به نیازها و مسائل اولیه و دختران به مسائل ثانویه می اندیشند. پسرها ابتدا برای دوستی با دخترها اقدام می کنند و یا در ازدواج نیز پسرها به خواستگاری دخترها می روند. ما باید به دختران و پسران آگاهی دهیم و دوستی را نیز به طور مطلق رد نکنیم، بلکه آن را مشروط به ازدواج کنیم. ما باید به ایجاد این شرایط کمک کنیم؛ برای مثال زمینه ی اشتغال را برای آنها فراهم نماییم. از سیاست های مهمی که به نظر من باید روی آن کار شود، اولویت اشتغال است. راننده لوکوموتیو معمولاً مرد است و یا دبیر مدرسه دخترانه، زن است. پس تفکیک شغلی اهمیت دارد. باید زمینه اشتغال برای زنان سرپرست خانوار فراهم شود. یا باید از زنان نخبه و توانمند در زمینه شعر، رمان و ادبیات، در سطح جامعه استفاده کرد اما به علت محدودیت شغلی در جامعه، وقتی یک شغل و یک فعالیت، هم از عهده زنان برمی آید و هم ازعهده مردان، اولویت باید به مردان داده، شود، نه به خاطر دیدگاه مرد نگر، بلکه به دلیل صلاحیت اجتماعی؛ چون زن شاغل حاضر نیست همسر مرد بیکارشود؛ و یا اگر زنی با تحصیلات عالی شاغل نباشد، مشکلی برای او ایجاد نمی شود، اما مرد نمی تواند بیکار بماند. از سوی دیگر، زن بیکار در منزل برای خود مشغولیت ایجاد می کند مثلاً گلدوزی می کند، یا مقاله می نویسد، اما مرد بیکار ممکن است به اعتیاد روی آورد. بنابراین چون در این برهه از زمان فرصت های شغلی کم اند، بهتر است اولویت شغلی در کارهای علی السویه را به مردان بدهیم که یکی از نتایج این کار، تحقق ازدواج است.

تا اینجا بیشتر در مورد روابط دختران و پسران بحث کردیم، اما شما روابط زنان و مردان متأهل که نیازهایشان هم برطرف می شود را چگونه تحلیل می کنید؟

در خانواده هایی که زن و مرد با افرادی غیر از همسران خود ارتباط دارند نیازها برطرف نمی شود. برای مثال خانم هایی که اظهار می کنند همسرشان نیازهای عاطفی شان را برطرف نمی کند، به این ارتباطات روی می آورند. یا وقتی نیازهای جنسی هر کدام از طرفین به دلایل مختلف مانند آشنایی و آگاهی نداشتن از چگونگی ایجاد روابط زناشویی صحیح، می تواند منجر به ایجاد چنین ارتباطاتی شود. فاصله های سنی زیاد بین زن و مرد می تواند مشکل آفرین باشد. عوامل اجتماعی دیگر مانند مهمانی های آزاد با حضور تعداد زیادی از زنان و مردان و پوشش نامناسب زنان بسیار تأثیرگذار است. بی احترامی به زنان در خانواده از عوامل مهم است؛ اگر مرد به زنش فحاشی کند یا او را مورد آزار و اذیت قرار دهد و حتی کتک بزند، باعث می شود زن به ارتباط دیگری روی آورد.

البته گاهی مردان نیز در ایجاد این روابط مؤثرند. برای مثال مردی به هر دلیل ارتباط دیگری با زنی برقرار می کند و این موضوع را در محیط خانواده مطرح می نماید و با این کار حس انتقام را در همسرش ایجاد می کند و باعث می شود که زن نیز به چنین ارتباطی روی آورد؛ و یا بعضی مردان به دوستان خود و یا مردهای غریبه بیش از حد اعتماد می کنند و با وارد کردن آن ها به محیط خانواده، مقدمات این انحراف را ایجاد می نمایند. برخی هم در حضور همسرشان با زنان دیگر رابطه عاطفی قوی ایجاد می کنند. اما افرادی هم هستند که به خاطر اعتقاداتشان، هر چند شرایط بدی دارند، به بیراهه نرفته اند. پس کاهش اعتقادات نیز فاکتور مؤثری است.

در تحقیقاتی که دانشجویان انجام داده اند، عواملی مانند بی محبتی و یا نابسامانی خانواده را مؤثر دانسته اند. در تحقیقی دیگر به این نتیجه رسیده اند که افراد با هوش عاطفی زیاد کم تر به این گونه روابط روی می آورند، و از عوامل مؤثر در جلوگیری از ایجاد چنین روابطی را آگاهی خانواده ها دانسته اند.

ارتباط دختر و پسر در دانشگاه‌ها و نقد دیدگاه‌ها

ایجاد محیطی علمی، اخلاقی و پویا از جمله وظایف متولیان است تا در بستر آن ضمن رسیدن به اهداف آموزشی، نسل جوان و فرهیخته از آسیب‌های دوره جوانی در امان باشند.

چکیده

پژوهش حاضر درصدد است، ضمن توصیف وضعیت موجود در دانشگاه‌های کشور ‌ـ از طریق انجام تحقیقی میدانی ـ و ارائه برآوردی از نگرش دانشجویان به رابطه با جنس مخالف و میزان پایبندی به آنها باورهای دینی، به بررسی آرای موجود در این خصوص بپردازد. براساس تحقیق میدانی مزبور، نگرش دانشجویان نسبت به رابطه با جنس مخالف و تأثیر باورهای مذهبی آنها، در حد متوسط ارزیابی شد.

افزون بر این، سه نظریه مطرح دراین‌باره، یعنی نظریه‌های اضطرار، اختلاط و اعتدال یا معروف، بررسی شد که نظریه اعتدال به‌رغم داشتن نقاط ضعف، با آموزه‌های دین اسلام مطابقت بیشتری دارد. ازاین‌رو سعی شد با استفاده از آموزه‌های دینی، نظریه «اعتدال با رویکرد تقلیل و کاهش روابط زن و مرد» طرح، و راهکارهایی جهت رسیدن به وضعیت مطلوب در روابط دختران و پسران، از جمله کنترل و تعدیل غریزه جنسی در سه محور خویشتن‌داری، ازدواج و آموزش ارائه گردد.

واژگان کلیدی

ارتباط، بلوغ، هویت جنسی، دختران و پسران، جنس مخالف، اضطرار، اختلاط، اعتدال.

طرح مسئله

بحث «روابط دختران و پسران» از عناوین و موضوعات اخلاق کاربردی است، با توجه به گستردگی زیرمجموعه‌های اخلاق کاربردی، این مسئله را می‌توان ازمسائل «اخلاق جنسی» برشمرد. اخلاق «معضلات اخلاقی در روابط زنان و مردان / دختران و پسران» است. (بنگرید به: جمعی از نویسندگان، 1388: 77) را می‌توان ازجمله این مسائل و مرتبط با بحث مورد نظر ما در مقاله دانست.

این مسئله به‌صورت خاص به جوانان مرتبط است. سهم برجسته و تعیین‌کننده جوانان در جنبش‌ها و تغییرات اجتماعی و پیشگامی آنها در پذیرش نوآوری به‌ویژه فن‌آوری اطلاعات و ارتباطات، تحولات در چرخه زندگی، طولانی شدن دوره جوانی، تغییر در تربیت و میزان اهمیت مؤلفه‌های مربوط به گذار از کودکی به بزرگسالی، اهمیت یافتن مصرف و رواج خرده‌فرهنگ‌ها و سبک‌های متنوع زندگی، تداوم مشکلات مربوط به شهروندی و ادغام اجتماعی جوانان و آسیب‌پذیری ملی حقوق اجتماعی جوانان، از جمله ادله و زمینه‌هایی‌اند که موضوع جوانی و جوانان را به‌عنوان مقوله‌ای اجتماعی، زیستی، فرهنگی و سیاسی، به موضوعی محوری و جذاب برای مطالعات دانشگاهی تبدیل ساخته‌اند. (ذکایی، 1386: 7)

بسیاری از این جوانان، دختران و پسران دانشجویی هستند که حداقل در محیط دانشگاه، مجبورند ارتباط نسبتاً مستمری با جنس مخالف خود داشته باشند. پس از پایان تحصیل نیز دختران به‌کار در محیط‌های بیرون خانه و حضور در اجتماع علاقه دارند که میزان ارتباط آنان با مردان را افزایش می‌دهد.

در نوع مواجهه با این شرایط معمولاً جوان دچار نوعی تضاد و تنش می‌گردد؛ زیرا، ازطرفی در جامعه نمی‌توان این دو جنس را کاملاً از هم جدا ساخت و از طرف دیگر ابهام در نحوه ارتباط با جنس مخالف و محدوده آن و نیز تمایل غریزی جوان به جنس مخالف او را دچار سردرگمی کرده است؛ بنابراین، نحوه سامان‌دهی ارتباطات مزبور متناسب با شرع و آموزه‌های دینی از جمله پرسش‌های اساسی قابل طرح در این‌باره است.

همچنین مباحثی نظیر معنا، ضرورت و ملاک ارتباط، بیان دید‌گاه‌های مختلف در این رابطه و بررسی ادله و نقد آنان قابل طرح و بررسی‌اند؛ ازاین‌رو، با توجه به آموزه‌های دین اسلام بررسی بایسته‌ها و نحوه روابط دختران و پسران خصوصاً در محیط‌های دانشگاهی، هم از نظر سلامت فردی و اجتماعی و هم به‌لحاظ اخلاقی و دینی بسیار حائز اهمیت است؛ چراکه طبق پژوهش‌های انجام شده آسیب‌های اخلاقی به‌لحاظ فردی و اجتماعی جامعة جوان ما را به‌خصوص در محیط دانشگاه تهدید می‌کند روش ما در این تحقیق تلفیقی از هر دو نوع پژوهش کتابخانه‌ای و میدانی است که با بررسی آرای موجود درصدد دستیابی به راهکاری عملی در پرداختن به مسئله مورد نظر است.

پیشینه بحث

در طول تاریخ چگونگی ارتباط و تعامل زن و مرد (جنس مخالف) فراز و فرود‌های زیادی را طی نموده است. کشش فرد به‌سوی جنس مخالف جزو طبیعت انسان است که در دوره بلوغ (17 یا 18 سالگی) به اوج خود می‌رسد (بنگرید به: کریمی، 1374: 53)، روابط زن و مرد یا دختر و پسر در تمام ادوار تاریخ، حتی پیش از اسلام، ضابطه و محدودیت‌های ویژه‌ای داشت؛ البته در این زمینه تفاوت‌های فراوانی میان ایران و جهان غرب وجود داشته است.

دیدگاه‌های اندیشمندان و افراد اثرگذار غرب در جهت‌دهی‌های اجتماعی، مذهبی و فرهنگی در زمینه رفتار با جنس مخالف، معمولاً در یکی از دو جهت، یعنی افراط و تفریط قرار می‌گیرد. طبق دیدگاه برخی آیین‌ها و مکاتب در اعصار گذشته، رهبانیت و تجردطلبی اصل بوده است. (بنگرید به: محمد قاسمی، 1373: 26؛ دیلمی و آذربایجانی، 1379: 236 ‌ـ 234)

دیدگاه سرکوب غریزه جنسی، به‌دلیل مخالفت با طبیعت و اقتضائات واقعی وجود انسان، خودبه‌خود محکوم به شکست بوده، مشکلات فراوانی را ایجاد نمود. حتی نمونه‌هایی از ناهنجاری‌های اخلاقی و روابط نامشروع در همین دوران در بین راهبان و راهبه‌های مسیحی مؤید این معناست. (مطهری، بی‌تا: 64 به بعد)

با همه این تفاصیل، در اروپا، با وجود تمام نابسامانی‌ها، هنجار‌ها و ارزش‌های اخلاقی مشخصی در روابط زن و مرد تعریف شده بود و تا حدودی مرز میان روابط اخلاقی مشروع با رابطه‌های غیر اخلاقی و نامشروع معین بود. هرچند سرپیچی از این حدود، بسیار رخ می‌داد، غیر اخلاقی بودن بعضی رفتارها تردیدناپذیر بود. (جوان، 1387: 125) به‌عنوان مثال، پاک‌دامنی برای زنان و دختران ارزش بود؛ حتی در آغاز دوره رنسانس نیز دختران خانواده‌های اصیل برای حفظ عفت به‌ویژه پیش از ازدواج مراقبت می‌شدند و آنان از مردان غیر فامیل دوری کرده، حتی درصورت از دست دادن عفت، خودکشی می‌کردند. (ابونیا عمران: 1381: 164)

به‌هرحال، افراط در سرکوب غریزه جنسی، جهان غرب را رفته‌رفته به سمت تفریط کشاند. تا آنجا که ارزش‌ها و هنجارهایی که پیش‌تر در رابطه‌های میان زن و مرد مطرح بود، به‌طور محسوس کم‌رنگ شد یا از اساس در آن تردید به‌وجود آمد و انقلاب جنسی در غرب شکل گرفت. این انقلاب که در دهه‌های1960 و 1970 رخ داد، تعریف رفتار جنسی بهنجار را گسترده کرد. گفته شده مبانی نظری نظام رفتار جنسی امروز غرب به آرای برخی نظریه‌پردازان روابط آزاد مانند زیگموند فروید، (1856 م ـ 1939م) برتراند راسل، (1872م ـ 1970م) کارل مارکس (1817م ‌ـ 1883م) و فردریک انگلس (1820م ‌ـ 1895 م) باز می‌گردد.

البته گروه‌ها، جریان‌ها و مکتب‌های مختلف دیگری همچون روان‌شناسان انسان‌گرا نیز بر روند شکل‌گیری اخلاق جنسی در غرب اثرگذار بودند.

البته باید توجه داشت که: دیدگاه‌های مبتنی بر روابط آزاد در بستر تاریخی، فرهنگی و اجتماعی مناسبی مطرح شدند؛ وگرنه نمی‌توانستند فرهنگ غرب را به این گستردگی دگرگون کنند. (جوان، 1387: 132) سیر تحول این بحث در ایران را می‌توان به ایران پیش از اسلام، صدر اسلام تا اواسط دوره قاجار، اواخر دوره قاجار تا پیروزی انقلاب اسلامی، پس از پیروزی انقلاب اسلامی و جامعه امروز ایران تقسیم نمود.

ایرانیان باستان، جز برخی گروه‌های محدود، مانند پیروان مزدک که در دوره‌ای به اشتراک جنسی معتقد بودند، همه بر ازدواج و حفظ اصالت خانوادگی و پرهیز از زیان دیدن شرافت خونی تأکید داشتند. درباره رابطه‌های اجتماعی نیز در بیشتر دوره‌ها، بر جلوگیری از اختلاط میان دو جنس به‌ویژه در خانواده‌های اصیل و طبقات بالای اجتماعی تأکید می‌شد. (بنگرید به: مظاهری، 1377)

با گسترش اسلام در ایران، فرهنگ غالب، براساس برداشت‌هایی از آموزه‌های اسلامی شکل گرفت. البته این فرهنگ، از برخی افراط و تفریط‌ها و اثرپذیری‌های قومی و بومی و امور خلاف اسلام نیز خالی نبود. به‌طورکلی، در میان همه قشرهای آبرومند، رعایت عفت و پوشش اسلامی و پرهیز از ارتباط با نامحرمان، ارزش بود. با وجود تمام فراز و نشیب‌ها، این فرهنگ تا اواسط دوره قاجاریه که جامعه ایرانی به‌تدریج با فرهنگ مغرب‌زمین آشنا شد، بر ایران حاکم بود و رقیبی برای آن وجود نداشت. (بنگرید به: حجازی: 1376؛ همو: 1381؛ دلریش: 1375)

اولین نشانه‌های دگرگونی فرهنگی و گرایش به فرهنگ غرب در روابط زن و مرد را می‌توان از میانه‌های دوره قاجار در ایران پی گرفت. پس از روی‌کار آمدن سلسله پهلوی، با نفوذ بیشتر فرهنگ غرب و تلاش روشنفکران غرب‌زده، راه‌کارهای آسان و مشروع برقراری بیشتر روابط، مانند ازدواج موقت، ناپسند دانسته شد و تلاش گسترده‌ای برای ترویج روابط آزاد و نفی هنجار‌های شرعی و عرفی در روابط زن و مرد صورت گرفت.

پیروزی انقلاب اسلامی، دگرگونی فرهنگی بنیادینی را در جامعه ایران رقم زد، تا آنجا که انقلاب اسلامی ایران، انقلاب حجاب نام گرفت.

پس از گذشت چند سال از پیروزی انقلاب، به‌تدریج نشانه‌های نفوذ فرهنگی غرب نیز نمایان شد. اختلاط‌های به‌وجود آمده در سطح جامعه چه در محیط‌های کاری و چه در محیط‌های علمی و عدم آشنایی بیشتر مردم با محدوده روابط، موجب بروز دوگانگی فرهنگی در جامعه شد به‌طوری‌که گاهی در فضاهای دانشگاهی، ارتباط‌های نزدیکی بین دختران و پسران وجود دارد که در ابتدا توجیهات درسی و کاری پیدا می‌کند اما معمولاً به مرور فراتر از آن می‌رود. گفته می‌شود این ناهمگونی فرهنگی، به‌دلیل التقاط فرهنگ اسلام با فرهنگ غرب یا ناسازگاری سنت با مدرنیسم به‌وجود آمده است.

ازسویی، جامعه برخی ارزش‌ها و هنجارهای زندگی مدرن را پذیرفت و ازسوی دیگر، درصدد حفظ برخی سنت‌های بومی و هنجارهای اسلامی برآمد که حاصل آن، ناهماهنگی و ناکارآمدی نظام فرهنگی است. (جوان، 1387: 172) نکته دیگر آنکه افزایش اختلاط میان نامحرمان، بالارفتن سن ازدواج، برهم خوردن تعادل جمعیتی میان دختران و پسران، بالا رفتن آمار طلاق و افزایش شمار زنان مطلقه، گسترش فرهنگ غرب و افزایش تحریک‌های موجود در جامعه از طریق فیلم‌ها و سی‌دی‌های مبتذل، اینترنت و ماهواره، شیوع اعتیاد به مواد مخدر و قرص‌های روان‌گردان نوع رابطه با جنس مخالف را با چالش اساسی مواجه کرده است.

با توجه به هنجارها و ارزش‌های اسلامی به نظر می‌رسد نسبت فضای فرهنگی موجود در جامعه اسلامی ایران با فضای مطلوب و ایدئال قابل بررسی است و اهمیت این بررسی و ارائه راه حل مناسب در حل این مسئله در دانشگاه‌ها ضروری‌تر به نظر می‌رسد.

تعریف و گونه‌شناسی

«روابط دختر و پسر»،  از نوع ارتباط با دیگران است که فرد با جنس مخالف خود ارتباط برقرار می‌سازد و می‌تواند شامل انگیزه‌های مختلفی باشد، برخی از آن انگیزه‌ها منحصر به روابط معمول اجتماعی، و بعضی مبتنی بر علایق دوستانه با اهداف گوناگونی مانند تفریح، لذت، آرامش، کنجکاوی و ازدواج بوده، دارای پیامد‌های گوناگونی‌اند.

برخی رابطه با جنس مخالف را در دو نوع روابط اجتماعی معمول میان دو جنس و روابط مبتنی بر پیوندخواهی جنسی بیان کرده‌اند و مبتنی بر دیدگاه شارع مقدس نیز این روابط به مشروع و نامشروع تقسیم شده است.

یک. روابط معمول اجتماعی میان دو جنس

در این نوع روابط، انگیزه‌های غیر جنسی زیربنای روابط‌اند و نوع رفتار به تناسب آن از محرک‌ها و جنبه‌های خاص جنسی فاصله می‌گیرد. روابطی مانند روابط اقتصادی، علمی و هر رابطه‌ای که در آن انگیزه جنسی غالب نیست، از این نوع روابط‌اند. ممکن است در برخی موارد این‌گونه روابط نیز، دچار آسیب شده و با انگیزه جنسی همراه گردد و به‌عبارتی، از شکل مشروع خارج شده جهت ارتباط از ضرورت‌های اجتماعی به ارضای امیال شهوی تغییر کند.

دو. روابط مبتنی بر پیوندخواهی جنسی

در این نوع رابطه، بهره‌مندی جنسی انگیزه اصلی پیوندخواهی است. دو طرف، رابطه یکدیگر را وسیله‌ای برای بهره‌مندی اقتصادی یا علمی و مانند آن نمی‌بینند، بلکه انگیزه اصلی این ارتباط ارضای گرایش‌های جنسی و بهره‌برداری عاطفی یا جنسی از طرف مقابل است. به تبع چنین انگیزه‌ای، رفتارها نیز با انگیزش‌های جنسی همراه خواهد بود؛ نگاه‌های معنادار، تغزّل، لمس و دیگر رفتارهایی که در آنها غلبه انگیزه جنسی مشهود است، از مصادیق این رابطه‌اند. (جوان، 1387: 22 ـ 20)

از نظر شرع مقدس اسلام این نوع رابطه نامشروع است. اسلام هرگونه رابطه جنسی را که فردی با شخصی غیر از همسر شرعی‌اش برقرار کند، نامشروع می‌داند، حتی اگر این‌گونه ارتباط‌ها در حد رد و بدل شدن نگاه‌ها یا صحبت‌های آمیخته با انگیزه‌های جنسی و شهوانی باشد. (همان: 38 ـ 37) در برخی احادیث این‌گونه ارتباط‌ها (اموری مانند نگاه، لمس و بوسیدن)، شعبه‌هایی از زنا دانسته شده است.

عن ابی جعفر و ابی عبدالله(ع)  قالا: «ما من احد و هو یصیب حظّا من الزنا، فزنا العینین النظر و زنا الفم القبلة و زنا الیدین اللمس، صدّق الفرج ذلک أو کذب». (حر عاملی، 1397ق: 20 / 191 / ح 25396)

هیچ‌کس نیست مگر اینکه بهره‌ای از زنا را می‌برد زیرا زنای چشمان نگاه، و زنای دهان بوسیدن و زنای دستان لمس کردن است خواه زنای فرج صورت پذیرد یا خیر.

با توجه به رویکرد شارع مقدس برداشت‌های گوناگونی از آموزه‌های اسلام درباره روابط با جنس مخالف و چگونگی آن در جامعه وجود دارد و این برداشت‌ها با توجه به اینکه اکثر جوانان در ارضای غریزه جنسی به ادله گوناگون دچار مشکل بوده، این مسئله فکر آنها را به خود مشغول کرده است. (جوان، 1387: 188) افزون بر این بسیاری از جوانان مجرد بوده مبتنی است ضمن آنکه دختران و پسران دانشجویی هستند که حداقل در محیط دانشگاه مجبورند ارتباط نسبتاً مستمری با جنس مخالف خود داشته باشند. لذا اینها به‌عنوان ضرورت ارتباط تلقی لذا ارتباط با جنس مخالف همواره مورد توجه آنان قرار گرفته است.

براساس پژوهشی که صورت گرفت و در آن روابط مبتنی بر پیوندخواهی جنسی مورد توجه قرار گرفت و مشخص شد ملاک این نوع روابط توجه به جذابیت‌های جنسی طرفین و امکان برقراری روابط عاطفی‌ای خارج از حریم‌های دینی است که متضمن پیامد‌های مخرب فراوان است.

دیدگاه‌های مختلف درباره روابط دختران و پسران

به‌طورکلی سه دیدگاه درخور توجه در این خصوص مطرح است:

یک. دیدگاه اضطرار یا روابط محدود (نظریه سخت‌گیرانه)

براساس این دیدگاه باید روابط به حداقل ممکن رسیده و تنها درصورت ضرورت و اضطرار، رابطه‌ای ـ حتی روابط معمول اجتماعی ـ برقرار شود. به‌عبارت‌دیگر، وقتی رجحان و سودی لازم گردد یا وانهادن آن به پیشرفت و آسایش مادی و معنوی انسان اخلال وارد کند، آن ارتباط ضرورت می‌یابد و ایرادی ندارد، ولی تا به این مرحله نرسیده باشد، بهتر است از هرگونه ارتباط پرهیز شود.

ادله مخالفین روابط آزاد یا دیدگاه اضطرار

1. استناد به آیات

قرآن به حدود روابط دو جنس مخالف را با یکدیگر توجه نموده، برخی آیات نیز، به نوع پوشش، نگاه، گفتار و رفتار اشاره کرده‌اند. به‌عبارت‌دیگر، با برقراری روابط آزاد یا معمولی با رعایت محدوده روابط بسیار مشکل یا ناممکن است؛ چنان‌که برخی آیات به غیر ممکن بودن آن اشاره کرده‌اند. به‌عنوان مثال طبق بیان قرآن، حضرت یوسف(ع)  اگر برهان الهی را مشاهده نکرده بود، جذب زلیخا می‌شد.

«وَلَقَدْ هَمَّتْ بهِ وَهَمَّ بهَا لَوْلَا أ‌َنْ رَأ‌َی بُرْهَانَ رَ بِّهِ؛ آن زن قصد او کرد؛ و او نیز ـ اگر برهان پروردگار را نمی‌دید ـ قصد وی می‌نمود» (یوسف / 24) و آیه «قَالَ رَبِّ السِّجْنُ أ‌َحَبُّ إ‌ِلَی مِمَّا یدْعُونَنِی إ‌ِلَیهِ وَإ‌ِلاّ تَصْر‌ِفْ عَنِّی کَیدَهُنَّ أ‌َصْبُ إ‌ِلَیهِنَّ وَأ‌َکُنْ مِنَ الْجَاهِلِینَ؛ (یوسف / 33) [یوسف] گفت: پروردگارا زندان نزد من خوش‌تر است از آنچه مرا بدان می‌خوانند، و اگر نیرنگ آن زنان را از من نگردانی به آنها گرایم و از نادانان باشم

لذا این آیه نشان می‌دهد دشواری حفظ حریم اقتضا می‌کند حتی پیامبر خدا هم به خدا از این مسئله پناه ببرد و به طریق اولی نشان‌دهنده ضرورت اجتناب از هر ارتباطی است.

2. استناد به روایات

روایات فراوانی از معصومین(ع)  بر این دیدگاه دلالت دارند. مثلاً از حضرت فاطمه÷ منقول است که می‌فرماید: «برای زنان بهتر است که هیچ مردی را نبینند و هیچ مردی نیز آنها را نبیند.» (حر عاملی، 1397ق: 14 / باب 129 / ح 3)

یا نامه 31 حضرت علی(ع)  خطاب به امام حسن(ع)  که می‌فرماید: «و در پرده‌شان نگاه دار تا دیده‌شان به نامحرمان نگریستن نیارد که سخت در پرده بودن آنان را از ـ هر گزند ـ بهتر نگاه دارد، و برون رفتنشان از خانه بدتر نیست از بیگانه که بدو اطمینان نداری و او را نزد آنان در آری». (نهج‌البلاغه، 1376: 307)

برخی با استناد به روایاتی که مردان را از ابتدا کردن به سلام نسبت به زن نهی کرده است، به سیره معصومین و اولیای الهی تمسک می‌کنند. (حر عاملی، 1397ق: 14 / باب 131 / ح 2 ـ 1)؛ مثلاً اینکه امیرالمؤمنین(ع)  با زنان جوان سلام نمی‌کردند. (همان: ح 3) یا بعضی به این مسئله فقهی‌که در اسلام حضور زن در نماز جمعه و عیدین واجب نشده است یا کراهت شرکت زنان در تشیع جنازه را بیان می‌نمایند.

3. ایجاد مشکلات روحی و روانی

نوجوانان و جوانانی که به طریق غیر مشروع و غیر متعارف با جنس مخالف، رابطه دوستانه برقرار می‌کنند، آسیب می‌بینند. این آسیب در بعد روانی به‌صورت مشترک بین دختران و پسران دیده می‌شود. آسیب روانی در دختران درصورتی‌که بی‌وفایی از طرف مقابل ببنند، آنان را تا مرز افسردگی پیش می‌برد. آنان شأن و کرامت خود را آنچنان آسیب‌دیده می‌انگارند که از خود متنفر شده، پیوسته احساس بی‌ارزشی می‌کنند که این خود، یک آسیب روانی  برای دختران بشمار می‌رود.

افراط در ارتباط با غیر همجنس در پسران نیز، موجب بروز رفتار‌هایی می‌شود که با جامعه ناهماهنگ‌ است؛ رفتارهایی مانند بی‌علاقگی به درس، عدم موفقیت در کار، بی‌ثباتی در کاری معین که این‌گونه افراد را مستعد بزهکاری‌ می‌کند. (احمدی، 1378: 9 ـ 7)

برخی روابط به‌صورت پنهانی صورت می‌پذیرد که با استرس و فشار روانی همراه‌اند؛ ترس از برملا شدن روابط در خانواده و جامعه، عامل ایجاد این فشار روحی و روانی است. در بعضی موارد شدت فشارهای عصبی و روانی بر آنها به مرحله‌ای می‌رسد که دست به خودکشی می‌زنند. و این در‌ حالی است که والدین و خانواده نیز از این مشکلات بی‌بهره نیستند.

4. تضعیف بنیان خانواده

معمولاً یکی از اهداف برقراری ارتباط بین جوانان، ازدواج است. طی پژوهشی میدانی نگارنده بین دانشجویان، بیشتر آنان در پاسخ به این پرسش که به نظر شما هدف اصلی برقراری ارتباط با جنس مخالف چیست؟ از میان گزینه‌های ازدواج، آرامش، تفریح، کنجکاوی و لذت، گزیه ازدواج، و پس از آن به‌ترتیب، آرامش، لذت، کنجکاوی و تفریح را برگزیدند.

با توجه به شواهد آماری مشخص شده است که به دلایل مختلفی‌ از جمله فشار مسائل عاطفی به‌جای بحث‌های عاقلانه، تکیه بر جذابیت‌های ظاهری و غیر واقعی و توجه به وقایع گوناگون، اکثر این‌ ازدواج‌ها به طلاق می‌انجامد. (بنگرید به: جاودانی، 1382: 88 ـ 87) بنابر آمار، 76 درصد طلاق‌های زیر سه سال و 89 درصد کل طلاق‌ها، از آن کسانی است که خود، بانی آشنایی شده‌اند و با وجود مخالفت خانواده، بر ادامه آن پا فشرده‌اند. (جوان، 1387: 195) به‌عبارت‌دیگر، حتی روابطی که در نهایت به تشکیل خانواده منجر می‌شود نیز، با آسیب‌هایی مانند ایجاد شک و تردید، سوء ظن نسبت به همسر، مشکل اضطراب و تنوع‌طلبی و خطر برگشت به عادات پیشین و لغزیدن در فساد همراه است. (بنگرید به: فقیهی، 1387: 156)

با توجه به آمار گزارش شده از کشور‌های غربی ـ در حالی که روابط کاملاٌ آزاد است ‌ـ به حداقل رسیدن ازدواج‌ها، افزایش طلاق‌ها و زندگی‌های مشترکی که خارج از دایره ازدواج صورت می‌پذیرد بسیار درخور توجه‌اند؛ چراکه همه موارد مزبور به سستی بنیان خانواده می‌انجامند. (بنگرید به: وتیز، 1383: 41 ـ 40)

5. افت شدید تحصیلی

یکی از بارزترین عارضه روابط نامشروع جنسی، شکست تحصیلی دختران و پسران است. با توجه به ماهیت و مکانیسم یادگیری، هر فراگیر می‌بایست به‌طور مستمر در جهت هرچه غنی‌تر ساختن دانش پایه خود در تمامی دروس و یادگیری‌های معنادار تلاش کند و مسلم است که دستیابی به آن تنها با داشتن هدفمندی بالا و شفاف، و بهره‌مندی از فکری فعال و تمرکزی درخور ممکن می‌شود. در این مسیر به نظر می‌رسد گرایش‌های عاطفی به جنس مخالف یکی از عوامل مختل‌کننده تمرکز حواس دانش‌آموزان (یا دانشجویان) نوجوان (و جوان) است.

نتیجه تحقیقات و مطالعات بیانگر گستردگی دامنه تأثیرپذیری و آسیب‌پذیری روابط غیر اخلاقی است که ایجاد تزلزل در تحصیل و آموزش یکی از تأثیرات شایع آن است؛ حال آنکه این‌گونه روابط با ایجاد دغدغه‌های ذهنی و سلب آزادی‌های فکری همراه‌اند و پژوهش‌های میدانی صورت گرفته در این زمینه نیز، مؤید این مسئله است. (خطیبی، 1384: 33 ـ 3) این عارضه در برخی موارد به ترک تحصیل و گوشه‌گیری نیز می‌انجامد.

6. سستی ایمان و تأثیر منفی بر صفای باطن

در متون اسلامی عبادت و دین‌داری جوان اهمیت و جایگاه خاصی دارد؛ درحالی‌که بیشتر روابط نامشروع جنسی در جوانی اتفاق می‌افتد که افزون بر بی‌رغبتی نسبت به عبادت باعث سستی عفت در فرد و جامعه می‌گردد. (بنگرید به: کشوری، 1387: 111) عده‌ای نیز معتقدند، نظریه اخلاقی وجود حریم بین زن و مرد در شریعت اسلام، مبتنی بر حقایق تکوینی است و از مبادی تفکر کلامی و فلسفی سرچشمه می‌گیرد.

یعنی اگر حریم نباشد، روح انسان در معرض جاذبه تکوینی قرار گرفته، جاذبه‌های مثبتی که برای تکامل روح لازم است از او سلب می‌شود؛ چراکه توجه به جمال‌های محدود، روح انسان را از جذبه به‌سوی جمال مطلق باز می‌دارد. انفکاک محیط‌های زنانه از مردانه سبب می‌شود روح انسان از جاذبه‌های کاذب جنسی در امان بماند و انسان با چشم فرو بستن از جمال‌های محدود، به جمال مطلق و تعالی حقیقی دست یابد و سرعت سیر او در مدار رسیدن به فلاحت بیشتر شود. (صالحی، 1385: 173 ‌ـ 172) ازاین‌رو، برخی از عرفا از ارتباط با جنس مخالف حذر نموده و به حداقل اکتفا می‌نموده‌اند.

7. لطمه‌پذیری بیشتر دختران

هرچند عوارض برقراری ارتباط نامشروع گریبان هردو جنس را می‌گیرد، براساس همه شواهد تجربی، دختران در این زمینه آسیب‌پذیرترند. اگر آسیب‌های این‌گونه روابط را به سه قسم روانی، اجتماعی و تربیتی تقسیم کنیم، به‌جرئت می‌توان گفت، در هر سه بعد، دختران بیش‌از پسران آسیب‌پذیرند. (احمدی، 1387: 7) براساس تحقیقات علمی بین دختران و پسران در برقراری ارتباط با جنس مخالف تفاوت ماهوی وجود دارد. بسیاری از زنان قبل از اینکه رابطه جنسی بخواهند، خواستار رابطه عاطفی و عاشقانه‌اند. (آلن و باربارا پیز، 1384: 282) درحالی‌که طبق آمارهای موجود این نیاز در اکثر موارد برآورده نمی‌شود و در بیشتر مواردی که تأمین می‌شود نیز، در درازمدت به شکست می‌انجامد. (جوان، 1387: 195)

معمولاً در چنین روابطی خشونت جنسی علیه زنان گزارش می‌شود. همچنین با توجه به اینکه غالب دختران هدف از برقراری چنین روابطی را ازدواج می‌پندارند و معمولاً نیز این اتفاق نمی‌افتد، بیشترین خسارت را خصوصاً اگر کام‌جویی جنسی نیز اتفاق افتاده باشد، دختران از آن خواهند برد. (بنگرید به: بی‌نا، 1384: 23 ـ 22)


4- تحقیق دانش آموز: محمد شاهی‌محمدی 


امام خمینی و حکومت اسلامی

به اعتقاد اندیشمندان, دولت مجموعه ای است متشکل از سه رکن اقتدار

سیاسی , قلمرو و جمعیت . بنابراین دولت همان حاکمیتی است که ارکان سه گانه فوق را به هم

مرتبط می سازد.) 1( در ابتدا باید خاطر نشان ساخت هر جا سخن ازحکومت اسلامی به میان می

آید مقصود دولت اسلامی و یا حاکمیت سیاسی اسلام است .

 مفهوم حکومت اسلامی

 ضرورت عقلی ایجاد حکومت اسلامی

 هدف از ایجاد حکومت اسلامی

 ویژگی های حکومت اسلامی

مفهوم حکومت اسلامی

امام خمینی سلاماللهعلیه در نظریات فقهی خود درباره اداره نظام اسلامی و اجرای احکام شرع از

استقرار و ایجاد )حکومت اسلامی( و یا )دولت اسلامی( نام برده اند و در خصوصِ تمایز حکومت

اسلامی از سایر حکومت ها, از منظر فقهی امام سلاماللهعلیه, )حکومت اسلامی( با )سلطنت(

متفاوت است. )حکومت اسلامی از بدو تائسیس بر )سلطنت و ولایتعهدی( خط بطلان کشیده و

بساط آن را در صدر اسلام در ایران و روم شرقی و مصر و یمن بر انداخته است.) 2( حکومت

اسلامی از نوع )استبدادی( و یا )مشروطه سلطنتی( نیست, بلکه حکومت اسلامی حکومت قانون

الهی بر مردم است.) 3 ) در حکومت اسلامی, حکومت کنندگان در اجرا و اداره مقید به یک مجموعه شرط هستند که در قرآن کریم و سنت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم معین شده است. )مجموعه شرط( همان

احکام و قوانین اسلام است که باید رعایت و اجرا شود .( 4 ) بنابراین نقطه تمایز نظام اسلامی با سایر دولت هایی که دارای حکومت های استبدادی, مشروطه

سلطنتی و یا سایر حکومت ها است از دیدگاه ایشان در )رعایت و اجرای قوانین و مقررات

اسلامی( است .

ضرورت عقلی ایجاد حکومت اسلامی

در مورد دلایلی که تشکیل حکومت اسلامی را خصوصاً در عصر غیبت امام معصوم ضروری و

مقتضی می نماید , امام خمینی سلاماللهعلیه به سیره نبوی استناد نموده اند. دلایل ایشان عبارت اند

از : سنت و رویّه پیغمبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم دلیل بر تشکیل حکومت است, زیرا

اولاً: خود تشکیل حکومت داد. و تاریخ گواهی می دهد که تشکیل حکومت داده, و به اجرای

قوانین و برقراری نظامات اسلام پرداخته و به اداره جامعه برخاسته است: والی به اطراف می

فرستاده, به قضاوت می نشسته, و قاضی نصب می فرمود, یا سفرایی به خارج و نزد ر…سای قبایل

و پادشاهان روانه می کرده; معاهده و پیمان می بسته; جنگ را فرماندهی می کرده و خلاصه,

احکام حکومتی را به جریان می انداخته است . ثانیاً: برای پس از خود به فرمان خدا تعیین )حاکم( کرده است. وقتی خداوند متعال برای جامعه

پس از پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم تعیین حاکم می کند, به این معناست که حکومت پس از

رحلت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم نیز لازم است. و چون رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم

با وصیت خویش فرمان الهی را ابلاغ می نماید, ضرورت تشکیل حکومت را نیز می رساند .( 5از دیدگاه فقهی امام خمینی سلاماللهعلیه )ضرورت اجرای احکامِ شرع( همان طور که تشکیل

حکومت اسلامی را در زمان رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم ایجاب می نموده, دلیلی است بر

لزوم ایجاد حکومت اسلامی و تشکیل آن در عصر حاضر. بدیهی است ضرورت اجرای احکام,

که تشکیل حکومت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم را لازم آورده, منحصر و محدود به زمان

آن حضرت نیست; و پس از رحلت رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم نیز ادامه دارد .( 6 ) هم چنین لزوم وحدت اسلامی ) دلیلِ عقلی دیگری است بر ضرورت ایجاد حکومت اسلامی که

توسط امام خمینی سلاماللهعلیه ارائه شده است: ما برای این که وحدت اسلام را تائمین کنیم, برای

این که وطن اسلام را از تصرّف و نفوذ استعمارگران و دولت های دست نشانده آن ها خارج و

آزاد کنیم, راهی نداریم جز این که تشکیل حکومت بدهیم.) 7 ) مضافاً, ضرورت نجات محرومان و مبارزه با ظالمان, )وظیفه مسلمین و علمای اسلامی( را در ایجاددولت اسلامی مشخص و محرز می کند: )ما وظیفه داریم مردم مظلوم و محروم را نجات دهیم. ماوظیفه داریم پشتیبان مظلومین و دشمن ظالمین باشیم. همین وظیفه است که امیرالمومنین

علیهالسلام در وصیّت معروف به دو فرزند بزرگوارش تذکر می دهد و می فرماید : وَ کُونا لِلظّالِمِ

خَصماً, و لِلمَظلُومِ عَوناً .(8) علمای اسلام موظف اند با انحصارطلبی و استفاده های نامشروع ستمگران مبارزه کنند; و نگذارند

عده کثیری گرسنه و محروم باشند, و در کنار آن ها ستمگران غارتگر و حرام خوار در ناز و

نعمت به سر ببرند .( 9 ) از سوی دیگر, پیرامون ضرورت ایجاد ارکان حکومتی برای حکومت اسلامی, امام خمینی

سلاماللهعلیه ایجاد قوه مجریه و تصدی حاکم اسلامی برای اجرای احکام و مجموعه مقررات و

قوانین شریعت الهی را ضروری و الزامی دانسته اند: مجموعه قانون برای اصلاح جامعه کافی نیست. برای این که قانون مایه اصلاح و سعادت بشر شود, به قوه مجریه احتیاج دارد. به همین

جهت, خداوند متعال در کنار فرستادن یک مجموعه قانون, یعنی احکام شرع, یک حکومت و

دستگاه اجرا و اداره مستقر کرده است. رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم در رائس تشکیلات

اجرایی و اداری جامعه مسلمانان قرار داشت. علاوه بر ابلاغ وحی و بیان و تفسیر عقاید و احکام

نظامات اسلام, به اجرای احکام و برقراری نظامات اسلام همت گماشته بود تا دولت اسلام را به

وجود آورد .( 11 ) از دیدگاه فقهی امام خمینی سلاماللهعلیه, تشکیل حکومت اسلامی یکی از احکام اولیه اسلام

است به طوری که ایجاد آن مقدم بر تمامی احکام فرعیه حتی نماز, روزه و حج است. چه این که

حکومت اسلامی شعبه ای از ولایت مطلقه رسول اللّه صلیاللهعلیهوآلهوسلم است .( 11 )

هدف از ایجاد حکومت اسلامی

امام خمینی سلاماللهعلیه حفظ نظام جامعه اسلامی, جلوگیری از بی نظمی و هرج و مرج در میان

امت اسلامی, حفظ حدود و ثغور کشور اسلامی از هجوم بیگانگان و اجرای احکام الهی را از

جمله اهداف اصلی در استقرار حکومت اسلامی می دانند: با توجه به این که حفظ نظام جامعه از

واجبات مورد تائکید شرایع الهی است و بی نظمی و پریشانی امور مسلمانان نزد خدا و خلق امری

نکوهیده و ناپسند است, و پر واضح است که حفظ نظام و سدّ طریق اختلال, جز به استقرار

حکومت اسلامی در جامعه تحقق نمی پذیرد, لذا هیچ تردیدی در لزوم اقامه حکومت باقی نمی

ماند. علاوه بر آن چه گفتیم, حفظ مرزهای کشور اسلامی از هجوم بیگانگان و جلوگیری از

تسلط تجاوزگران بر آن, عقلاً و شرعاً واجب است. تحقق این امر نیز جز به تشکیل حکومت

اسلامی میسّر نیست .( 12 ) هم چنین با استناد به بخشی از خطبه امیر المومنین علیهالسلام در نهج البلاغه که در آن امام علی 

علیهالسلام می فرماید : اَما و الَّذی فَلَق الحبةَ و بَراَ النَّسَمةَ, لَولا حضور الحاضِرِ وَ قِیامُ الحُجَّةِ بِوُجوُدِ النّاصِرِ وَ ما اَخَذ اللّه

عَلی العلماء اَن لا یُقارُّ وا عَلی کِظَّةِ ظالِمٍ وَ لاسَغَبِ مظلوم, لاَلقَیت حَبلَها عَلی غارِبها .(13 ) هان! سوگند به آن که بذر را بشکافت و جان را بیافرید, اگر حضور یافتن بیعت کنندگان نبود و

حجت بر لزوم تصدی من با وجود یافتن نیروی مددکار تمام نمی شد, و اگر نبود که خدا از

علمای اسلام پیمان گرفته که بر پرخوری و غارتگری ستمگران و گرسنگی جانکاه و محرومیت

ستمدیدگان خاموش نمانند, زمام حکومت را رها می ساختم . امام خمینی سلاماللهعلیه با استناد به کلام امیر المومنین علیهالسلام نجات مردم محروم, و مبارزه با

سلطه گری و سلطه جویی را از اهداف تشکیل دولت اسلامی می دانند .( 14 )

ویژگی های حکومت اسلامی

الف( از دیدگاه امام خمینی سلاماللهعلیه یکی از ویژگی های اساسی حکومت اسلامی این است

که در آن حاکمیت مطلق و انحصاری از آنِ خداوند است. در حکومت اسلامی حاکمیت مطلقه

از آنِ خداوند به مثابه )سلطان حقیقی( است .( 15 ) ب( علاوه بر آن, قانون حاکم بر حکومت اسلامی منحصراً قانون الهی است : حاکمیت منحصر به خداست و قانون, فرمان و حکم خداست. قانون اسلام, یا فرمان خدا, برهمه

افراد در دولت اسلامی حکومت تام دارد. همه افراد, از رسول اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم گرفته تا

خلفای آن حضرت و سایر افراد, تا ابد تابع قانون هستند: همان قانونی که از طرف خدای تبارک و تعالی نازل شده و در لسان قرآن و نبی اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم بیان شده است .( 16 ) ج( با عنایت به این که : احکام اسلامی, اعم از قوانین اقتصادی و سیاسی و حقوقی, تا روز قیامت باقی و لازم

الاجراست .( 17 ) و نظر به این که: اجرای احکام الهی جز از رهگذر برپایی حکومت اسلامی امکان پذیر

نیست.) 11 ( خداوند برای ابلاغ و اجرای احکام اسلام, رسول خود پیامبر اکرم

صلیاللهعلیهوآلهوسلم را به عنوان جانشین خود بر زمین منصوب و عهده دار سرپرستی و ولایت

حکومت اسلامی کرده است . پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم نیز امام علی علیهالسلام و فرزندان معصوم او را تا زمان غیبت به

امامت و زمامداری امت اسلامی منصوب نموده است .( 19 ) د( در زمان غیبت امام معصوم )عج ): بنا به تشخیص عقل و راهنمایی نقل, تداوم حکومت و ولایت اسلامی امری ضروری است .( 21 ) بنابراین در زمان غیبت امام دوازدهم )عج( احکام الهی نمی بایست معطل بماند و اجرا نشود,

بلکه:امروز و همیشه وجود )ولی امر( )زمامدار اسلامی(, یعنی حاکمی که قیّم و برپا نگهدارنده

نظم و قانون اسلام باشد, ضرورت دارد, وجود حاکمی که مانع تجاوزها و ستمگری ها و تعدی به

حقوق دیگران باشد; امین و امانت دار و پاسدار خلق خدا باشد; هادی مردم به تعالیم و عقاید و

احکام و نظامات اسلام باشد; و از بدعت هایی که دشمنان و ملحدان در دین و در قوانین و

نظامات می گذارند جلوگیری کند.


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۴ ارديبهشت ۹۴ ، ۱۴:۲۱
علی دستانزاده